رفتيم خونه عمم
از قبل كدورتايي داشتيم سر ارث ولي ديگه حل شد
اقادختر عمه هام از جلو بابام بلند نشدن
دوتاشم گفتم ديسك كمر داريم
اما بعدش يكيش هي بلند ميشد ميرفت اينور اونور
ما بعد چندددد سال رفته بوديم
خلاصه من اصلا حرف نزدم حتي حالشونم نپرسيدم وقتي اينجور ديدمشون كه بلند نشدنا
نيمساعت نشستيم موقع رفتن همه باهاشون خدافظي كردن
اما من از دختر عمه هام خدافظي نكردم ( داشتن نگام ميكردنا)
تلافي كردم مثلا
فقط از عمه و شوهر عمه خدافظي كردم
شوهر عمم رفتارش خيلي خوب بود عمم بدك نبود