مورد اول
بابام اول ازدواجشون بوده طبقه اول اونا زندگي ميكردن و هرچي كار ميكرده در ميوردن خانوم ميرفته خرج قر و فرش ميكرده
چون بابابزرگم فوت كرده بوده
بعد ك بابام ميرفته راه دور سر كار
مامانم ميخواسته دوره هاي تو بيمارستان ببينه خودشو ميزنه ب سليطه بازي و نميزاره مامانم از خونه در بياد و اينجوري ميشه ك مامانمو از ي موقعين شغلي خيلي خوب اون زمان ك الان اگ بيمشو ميگرفت ١٥تومن دست كم حقوقش بود از كار ميندازتش
مورد بعدي اينكه مامانم حامله بوده سر بچه اولش و ميخواسته ٦كيلو مرغ بشوره ك مجبورش ميكنه تو سرماي زمستون بره تو حياط بشورتشون چوووووون ك خانوم چندشش ميشده و مامانم بچه ي سه ماهش سقط ميشه
مامانم اپانديسشو عمل كرده بوده وقتي مجرد بوده و تا مدتها ب مامانم ميگفته تو يه نازاي رَحِم عملي هستي :|
بعد از سقط بچه اش همش سركوفت ميداده به مامانم كه تو مثل خواهرت اجاقت كوره
عموي كوچيكم جلوي چشماش معتاد شده و داره از بين ميره ولي خودخواهه به هيجااااش هم نيست
و...