خیلی وقت پیش وقتی دانشجو بودم با یه دختری خیلی صمیمی بودم ما یاهم مقاله می نوشتیم تا اینکه دوستم رفت و با یه دانشجو دکتر مقاله نوشت یعنی دانشجو دکترا بهش یاد داد مقاله بنویسه اما هزینش شد براش هشت ملیون من رفتم به استادم گفتم استاد دوستم رفته به فلانی هشت تومن داده مقاله یادش بده بنویسه استادمم گفت اون دانشجوی دکترا شیاد که انقدر می بره و هزینش انقدر نیست و دوستمم از چشمم افتاد اون لحظه با خودم گفتم چرا چنین چیزی گفتم چی شد که از دهنم پرید ایا یه نوع خود شیرینی بود. بعد مدتی خودمم مثاله نوشتن بلد نبودم پول جمع کردم با همون دانشجوی دکترا کلاس برداشتم و یادم داد حرفه ای مقاله بنویسم اما از اون روز دیگه مقاله ننوشتم چون حس مق کنم ابرویی که بردم ازش لیاقت نوشتن هیچی ندارم حتی جرات حلالیت طلبیدنم ندارم