دخترا و خانما از تیکه های تو راه مدرسه یاخاطره های توی مدرسه بگین یکم حال و هوامون عوض شه
اینو میگم تموم کنم کلا!
دوران دبیرستان یه همکلاسی داشتیم اسمش خانم ایکس بود فامیلیش دوتا بود یعنی مثلا ندا رضا شایان!
یه دبیر آقای فیزیکی هم داشتیم که خیلییی شوخ طبع بودن...یه بار این اقا،داشتن ورقه های امتحانی ای که تصحیح کرده بودن رو تحویلمون میدادن...یکی یکی صدا میکرد بچه ها رو و ورقه هاشونو تحویل میداد
به این خانم ایکس که رسید گفت ایکس و رضا و شایان!هر سه تاتون بیاین ورقه تونو تحویل بگیرین!!
یه بار سر کلاس ده نفر اینایی بودیم هممون گروه گروه داشتیم از خاطراتو داستانای ترسناک تعریف میکردیم اون وسط نگو معلمه داشته سکته میکرده بعد برگشت گفت بچه‌ها این حرفا چیه می ترسیدا شب خوابتون نمیبره اینا بابام جان بگو من میترسم خب
آباریکلا
حالا ما کلاسمون سرد بودش بعد بچه‌ها پتو مسافرتی میاوردن بعد نمیدونم کدوم معلم... به ناظم گفته بود بچه‌ها نباید پتو بیارن میگیرن میخوابن سر کلاس😐 حالا جالبیش اینه کلاسای دیگه از ما یاد گرفتن ولی کسی به اونا گیر نمیداد بعد من خودم دیگه اینکارو نکردم بجاش یدونه بالشتک نازک ابری میبردم بعلاوه که کاپشنمو گرمتر انتخاب کرده بودم در هم نمیاوردم
وای خوابیدن سر کلاس خیلی خوبهههه
من همیشه میز آخر میشینم تو زمستون ها سر زنگ دینی همش خواب بودم
این چند روز هم که دارسم دوباره میریم من همش خواب بودم معلم داد زد یگانههههه چرا خوابی منم بلند شدم هول شدم گفتم نه بابا خانم بیدارم نت نیس دیگه کلاس ترکید
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
0 ثانیه پیش
3 ثانیه پیش
4 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
