به یه زن شکننده تبدیل شدم 💔💔
یکساله ازدواج کردم خیلی چیزا دیدم و شنیدم که تهش توجیه بود هیچی بدتراز این نیست که بدونی واقعیت چیه ولی با توجیه بخوان دهنتو ببندن
تو یه ساختمون هستیم منو مادر همسرم
برا دخترشون خواستگار اومده دیروز
به من یک کلمه هم نگفتن
امروز شوهرم رفت سرکار قبل رفتنش سریع اومدن بهش گفتن
و میخوان از من قایم کنن شما باشید عصبی نمیشید؟؟؟
اصلا برام مهم نیست!!! چرا خوشتون میاد درگیر یه مشت مسائل خاله زنکی بشین!!!!
چرا مثلا میخوای خواستگار و بخوری مگه
اینا دردسر های همسایگی با ایل و تبار شوهره
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!
من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 
ذهنت درگیر این چیزها نکن!! فوقش فهمیدی بگو به سلامتی فقط قبل مراسم خبرم کنید برم لباس مجلسی بخرم!!!
ببین خانواده شوهرم قبلا می گفتند بعد از من توقع خر حمالی داشتند که برم تو مراسم هاشون کمک کنم مثل خدمتکار!!! الان خودم از همه چیز کشیدم عقب!! مگه نظر من اونجا مهمه!؟ وقتی برای چیزهای مهم دایی و عمو رو میارن بالای مجلس می نشینند برای خر حمالی هم برن دخترهای همون ها رو بیارن!!!
خانواده همسر منم این مدلین اوایل ناراحت میشدم الان منم بهشون محل نمی‌دم مساوی شدیم 🤣🤣
ناراحت می شه شد ولی عصبی نه .
بهتره که اصلا برات مهم نباشه .
هیچ ارزشی نداره .
شما هم مسائل زندگیتون بین خودتون باشه ، به اونا نگید .
به نظرم ناراحتی نداره، واقعا منم باشم دوست ندارم وقتی برام خواستگار میاد همه متوجه بشن، ممکنه یه مشکلی پیش بیاد و خب این خاطرش میمونه همیشه،
رفتار اونا که میخوان پنهون کنن درسته ولی اینکه انقد تابلو هستن که شما میفهمی و باز اصرار دارن پنهونش کنن بده چون نادون فرضتون میکنن وگرنه ما حدیث داریم که خواستگاری باید پنهونی صورت بگیره من خودم به خواهر برادر متاهلمم نمیگم عروس که جای خود ،دلیلشم فقط حرف و حدیثای بعدشه و اینکه همه می‌فهمن و نقل مجالس میشی
چه ربطی داره عزیزم، خواستگاری یه مساله خیلی خاصه، واقعا تا قطعی نشده نباید به کسی بگی، هر چقدر افراد کمتری بدونن بهتر، یعنی حتی به داداشش هم نگه بهتر، حتی به صمیمی ترین کس، این هم عقلی درسته هم حدیث داریم خواستگاری پنهان بمونه، اگر از مشاور هم بپرسی همین رو میگن. بحث محرم بودن نیست،
تو قبلنا من هستی!!! فکر می کردم خیلی برای این خانواده موجود مهمی هستم!!! ولی بعد چند سال فهمیدم آنقدرها هم براشون مهم نیستم!!!!
موقع کار کردن می شدم یکی از اعضای مهم خانواده موقع سوغاتی و عیدی و ... می شدم یه غریبه!!!
