مادر شوهرم زن مهربون و خوبیه و دوسش دارم
ولی خب ی مشکل پیش اومده
مادرشوهر من اوایل همش غذا میپخت برای ما میآورد گفتیم اولشه عیب نداره لطف میکنه زحمت میکشه
خب محل کار شوهرم نزدیک خونه مادرشه
دیروز ظهر به شوهرم گفته بود بیا ناهار ببر شوهرم حوصلش نشده بود
بعدش من رفتم خونه مادرشوهر واسه شوهرمم ی ظرف غذا بردم توراه ک در مغازه بخوره
بعدش مادرشوهرم گفت ک نیومده غذای مارو ببره نمیخوره
و به حدی رسیده ک شوهرم آگه نره غذا بیاره گریه میکنه و غذارو میریزه دور