من سر بچه اولم یکم ناراحت شدم.بچم پسر بود من دختر دوست داشتم.ولی بعدش ب خودم گفتم جنسیت چیه که من ناراحت بشم.الان عاشق پسرم هستم.اگه روزی دستش یا صورتش رو نبوسم یا صبح تو بغلم نگیرمش انگار روزم رو خوب شروع نکردم.الان6.5سالشه.
پارسال باردار بودم خیلی دوست داشتم دختر باشه.ان تی گفت پسره.خیلی ناراحت شدم.مدام با خودم کلنجار میرفتم.حداقل یک ماه و نیم با فکر اینکه بچم پسره خودم رو اذیت کردم.تا رسید ب شبهای احیا،گفتم مهم سالم و صالح بودنشه و بخاطر سلامتی توراهیم و پسرم آش یه قابلمه درست کردم و بردم تو ماه رمضون در خونه چندتا همسایه و چندتا از اقوام پخش کردم.ولی ته دلم همچنان دوست داشتم دختر باشه.روز سونو آنومالی رسید.رفتم سونو،اصلا دل تو دلم نبود،احساس سرگیجه و تهوع شدید داشتم.بی قرار بودم.انگار حس ششمم داشت خبر بدی بهم میداد.رفتم رو تخت دراز کشیدم.گفت جنین دختره،هیچحس خوبی پیدا نکردم.حین سونو وقتی ب چک کردن معده و قلب رسید گفت جنین فتق دیافراگم شدید داره و بایستی سقط شه.انگار آمادگی داشتم که قراره یه خبر بد بهم برسه.و بعد اومدم تو راه کلی گریه کردم.و بعد اومدم دنبال کار پزشکی قانونی که بهم مجوز سقط بدن و روز دختر بود که دخترم آسمانی شد.
مجدد با کلی روش درمان و دارو و....بالاخره بعد 11ماه از سقط قبلی مجدد باردار شدم.این بار هم ان تی و هم آنومالی جنسیت رو گفت دختره،ولی چیزی که واقعا برام مهم نیست جنسیت بچمه.امروز مجدد نوبت سونو برای وزن جنین دارم.31هفته هستم.فقط میگم برم بهم بگن همه چیز خوبه برام کافیه.حتی اگه برم بگن جنسیت اشتباه شده و جنسیت پسره،با کمال میل قدمش روی چشمم.فقط سالم و صالح باشه.