سلام
ما با خانواده شوهرم تو یه ساختمونیم.
مادرشوهرم هر از گاهی که میاد بچم رو میبره پایین پیش مامانش اینا ( البته هر روز عصر میره پیش مامانش اینا.) وقتی میاد دنبالش انگار که خونه ی ما میخ داره فقط سریع میخواد بره پایین که انگار حلوا خیرات میکنن.من بهش نمیگم بیا بچم رو ببر،خودش میاد ولی وقتی هم میاد انقدر عجله داره انگار چه خبره ، منم خب طول میکشه کمی تا یه شونه حداقل به موی بچه بزنم و این قضیه همیشه ناراحتم میکرد.
خب اصل مطلب رو حالا گوش کنید.چند روز پیش اومد اینجا که دخترم رو ببره ، گفتم بچه کوچکترم که شش ماهش هست رو یه یک ربع نگه میدارین کارم تموم شه ، داشتمم دیوونه میشدم از غرغرای بچه،ازونورم هزارتا کار داشتم.
آنچنان با اکراه نشست و ۵ دقیقه بعد شروع کرد آواز رفتن سر دادن.
منم از اون ور با شوهرم بحثم شده بود از این ور این،،،گفتم اصلا نمیخواد نگه دارین،دخترمم نبرید فقط زودتر برید تا گریه دخترم بیشتر نشده.
اونم رفت و متلک انداخت من گریه اش رو درآوردم یا تو...و یه چیز دیگه هم گفت که حالا مهم نیست.
بعد همون لحظه پاش نرسیده بود به خونه مادرش ش وع کرد شکایت منو کردن پیش خواهر و مادر و پدرو...دخترم گریه میکرد نمیفهمیدم دقیق چی میگفت ولی قشنگ فهمیدم که آبروم رو برد مثلا این جمله رو شنیدم که میگفت مادرشوهر پیدا کردم و...
قبلا هم از دیگران شنیده بودم آبروم رو میبره پشتم حرف میزنه ولی هرجا مینشستم فقط فقط میگفتم زن خوبیه...دیگه از بدیاش نمیگفتم...
انقدر هم از این و اون غیبت کرده متاسفانه،جلوی من اما من به هییییچ کس نگفتم...
حالا به نظرشما برم تو همون جمع بگم جریان چی بوده؟
چون برگشته گفته این منو بیرون کرد،حسابی پیاز داغ ریخته درصورتی که اصلا اینطوری نبود.
قبلا هم با پدرشوهرم جلو خاله ی شوهرم بحثم شده چون پدرشوهرم به شددددددت بددهن و عصبی و بی ادبه.
حالا نمیدونم اصلا اگه برم پیش خانوادش از خودم دفاع کنم حرفم رو باور میکنن یا میگن نه این همونه که بحث میکنه پس دروغ میگه.
چیکار کنم؟؟؟؟