مشکل من نیستم من میتونم بااینطور زندگی سرکنم اما بچه ها اول راهن اونا خیلی حسرتها به دلشون مونده واز زندگی بیشتر از اینها توقع دارن ومن بهشون حق میدم
دلم براشون میسوزه که حسرت یه گردش یه تفریح ودرکل حسرت زندگی دیگرانو میخورن
نه اینقدر بزرگن که معنی صبرو یادگرفته باشن ونه اونقدر کوچیک که نسبت به زندگی آگاه نباشن می دونم توقعاتشون کمه ولی چه کنیم نمیشه ...