2726
عنوان

دست نوشته هام...:)❤

131 بازدید | 0 پست

سر درگم بود..دستش رفت سمت جیب کتش پاکت سیگار رو آورد بیرون و بی‌حوصله ی نخ ازش کشید بیرون،پاکت رو پرت کرد رو میز ،سیگار رو بین لباش گرفت و با فندک نقره ایش روشنش کرد ،کام عمیقی گرفت و دودشو ب ریه فرستاد...
این حالش نگرانم میکرد اما باید زبون ب دهن میگرفتم باید خودش ب حرف میومد..
با دادی ک زد بیشتر تو جام فرو رفتم و خیره شدم ب مردی ک حالا فاصله چندانی بهم نداشت ،سردی چشاش لرز ب تنم انداخت اما خودمو نباختم ،کمی خودمو جمع و جور کردم کتابی ک روی میز بود توجهمو جلب کرد،باید هرطور شده فرار میکردم از اون نگاه سرد ک مث شمشیر دولبه تیز و برنده بود..
کتاب رو برداشتم و مشغول ورق زدن شدم..
صدای مشتی ک ب دیوار زد رعشه ای ب تنم انداخت.. ترسیده زل زدم ب مردی ک نگاه غضبناکش بهم بود انقد خیره جفت چشای هم بودیم ک بالاخره باصدای نسبتا بلندی گفت؛ دست گذاشتن رو نقطه ضعفای من برات عادیه نه؟!
سرمو انداختم پایین اینبار بلند تر گفت؛جواب من سر پایین انداختن نبود،دوباره باید تکرار کنم؟!
ترسیده بودم ،زبونم بند اومده بود،چشام پرااز اشک بود اما نباید میذاشتم ک سرریز بشن ،حساس بود طاقت دیدن اشکامو نداشت ،من احساس ترحمش رو نمیخواستم،نفس عمیقی کشیدم و محکم گفتم؛هنوزم دیر نشده میتونی بری،میتونی نباشی..
نذاشت حرفم تموم بشه مشتی ب میز رو بروش زد و عربده ای کشید ک تن من ک سهله ،خونه هم لرزید...
خنده هیستریکی کرد و انگار ک داره باخودش حرف میزنه گفت:هه میگه برو،ب همین راحتی..
با چند قدم خودشو بم رسوند ،ترسیدم خودمو چسبوندم ب پشتی کاناپه،حالا دیگ جلوم بود دستمو محکم گرفت و با ی حرکت منو ازجام بلند کرد و مچ دستم قفل دست زمختش بود ک محکم و بی اختیار فشارش میداد،با دستش چونمو محکم گرفت و خیره چشام شد و از بین دندونای قفل شدش غرید؛تو فقط مال منی،شیرفهم شدی یانهههه؟؟؟
دیگ اختیار اشکام دست خودم نبود و ناخودآگاه سرریز شدن چونم زیر فشار دستاش داشت خورد میشد..اشکامو ک دید دستش شل شد دستاش بی جون افتادن کنارش و قدمی ب عقب برداشت پاهاش انگار توانایی ایستادن نداشتن افتاد روی زمین دستشو برد بین موهاشو محکم کشید و لب زد:من چیکار کردم باهات؟منه نامسلمون آزارت دادم..
دیگه نتونستم تاب بیارم،بی جون کنارش نشستم و دستشو گرفتم توی دستم و لب زدم؛تو کاری نکردی،این من بودم ک نباید خودمو ازت میگرفتم،بوسه ای روی دستش گذاشتم و گفتم :خودتو سرزنش نکن ،شاید اگ منم جای تو بودم همینکار رو میکردم..
چشمکی بش زدم و لب زدم:اصن خشن میشی جذاب تر و خواستنی تر میشی؛)
دستشو آروم کشید روی چونمو ناراحت گفت؛خیلی درد میکنه؟!
لبخندی ب روش زدم و آروم گفتم؛عوضش فهمیدم ک کجای زندگیتم؛)
بوسه ای روی پیشونیم گذاشت و تخس گفت؛میخوامت ب مولا...:)

ماه نوشت🌙

 
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730
پربازدیدترین تاپیک های امروز