سلام دوستان خوبین؟ من ازدواج دومم هست و تقریبا ۱ سال و نیم با همسرم ازدواج کردیم ۱ سال و نیمم ازدواج سفید) یعنی هر دو خونه داشتیم رفت و آمدم داشتیم پیش هم میموندیم) ایشونم ازدواج دومشه. همو خیلی دوست داریم ولی یه مشکلی دارم، اینکه نفر قبلی گند زده به اعتماد همسرم (خیانت کرده و هر پول تونسته جمع کرده و بعد ۱۰ سال طلاق) ،همسرم خداروشکر ب من شک نداره که پایبندم چون خود من هم خیانت دیده بودم حال همو میفهمیم دلمون نمیاد.برای زن اول همون اول براش ماشین خریده بود(زمانیکه پراید ۱۰ تومن بوده) ، الان همسرم چند میلیارد پول دستش داره میاد از طرف مادر. میخوایم خونه عوض کنیم بچه دار بشیم و کلی برنامه دیگه این وسط روم نمیشه بهش بگم یه ماشین معمولی برام بخره تا حالا هم خرج سنگین رو دستش نذاشتم. درامدی هم داشتیم هر دو اوردیم خونه، اینحوری نبوده پولامو قایم کنم یا اون قایم کنه راهکار بدین چجوری با چه سیاستی بهش بگم؟ بخاطر گدشته اون خانوم و گندی که زده ازین لحاظ مالی نمیدونم چجوری رفتار کنم فکر نکنه منم مثل اونم..
دیروز جاریمو بعد مدت ها دیدم انقدر لاغر شده بود از خواهر شوهرم پرسیدم چطور انقدر لاغر شده، بهم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم گرفته، من که از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم لینکشو میزارم شمام شروع کنید تا الان که راضی بودم.
اگه میخوای اون تورو با زن قبلیش مقایسه نکنه اول از باید خودت ایکارو نکنی اون زندگی تموم شده رفته قرار نیس برای اشتباهات اون تو دل نگرون باشی خیلی راحت و واضح بگو من به ماشین احتیاج دارم اگه برات مقدوره برام بخر خیلی خوشحالم میکنی با اینکارت اگه هم اون من و من کنه نباید بذاری رو حساب اینکه میترسه تو مثل زن قبلیش باشی بذار رو حساب هزار تا چیزه دیگه مثل موقعیت یا حتی شاید بخواد سوپرایز کنه
اگه میخوای اون تورو با زن قبلیش مقایسه نکنه اول از باید خودت ایکارو نکنی اون زندگی تموم شده رفته قرا ...
من خودم این فکر و ندارم ولی زندگی دوم اینجوری هست بارها تو حرفاش سربسته ترساشو گفته. واضح ترینش اینکه من حسابدارم همین الان بگردم دنبال کار فردا سر کارم با یه حقوق معمولی ولی همسرم چون خانوم اول چند سال آخر رفت فوق لیسانس گرفت تکار پیدا کرد کار یهو در عرض ۳ سال حقوقش از شوهرم زد بالا اون مهندس معماری بوده همسر من مدیر مالی. و چیزی که تعریف کرده اینه که تمام حقوقش و طلا میخریده ۱۰۰۰ تومنم واسه خونه نون نمیخریده تا ۸ شبم میمونده سر کار ، همسر من بجای اون کارای خونه رو میکرده یعنی ته نامردی... واسه همینم این ترس و داره یعنی نه اینکه نذاره برم سر کار میذاره تا همین چند وقت پیشم کار میکردم. ولی خیلییی میترسه منم چون زندگیمو دوست دارم شوهرمو دوست دارم میگم چه دردیه خب نمیرم الان ۶ ماهه خونم به اختیار خودم. تو مسائل دیگم به هر حال مخصوصا مالی این افکار میتونه باشه واسه همین نگران میشم. مشاورم نمیاد. البته مشکلم حاد نیست
من خودم این فکر و ندارم ولی زندگی دوم اینجوری هست بارها تو حرفاش سربسته ترساشو گفته. واضح ترینش اینک ...
نه عزیزم اصلا مشکلت حاد نیس تو اینقدر به زندگیتو همسرت علاقه داری که همه قدمهاتو داری با احتیاط برمیداری که خدشه ای به اعتمادی که به سختی جلب شده و روحی که اسیب دیده رو بیدار نکنی خیلی عالیه اما نترس با ملایمت و ارامیش و زبون نرم از شوهرت درخواستتو بخواه وبهشم بگو که اگه قبول نکنیاشکالی نداره ولی من به این نیاز دارم اما بازم به تصمیمی که بگیری احترام میذارم و قبول کرد یا نکردن این موضوع هم تاثیری رو رابطمون میاره واقعا قلبن امیدوارم همیشه عاشق و خوشحال باشید کنار هم