تاپیکای زیادی زدم راجبه حال و اوضاع روح و روانم،بالاخره تاریخ عروسیم مشخص شد و من بدترین حال دنیارو دارم الان
توروخدا نخندین
سرزنشم نکنید بگید از بس که بی درده همچین مسئله ای رو واسه خودش مشکل کرده
ازم بی توجه نگذرید شاید حرفتون یا مثالی که برام بزنید دلگرمی بشه
بخدا دارم دق میکنم
مطمنم نمیتونم دوام بیارم
حالم خیلییی داغونه
از بس که وابسته خانواده م هستم نمیتونم به ساعت ازشون دور شم حالا چطور برم و......
تو تاپیکای قبلم مفصل حالم رو بیان کردم