داستان از این قراره ما دیشب خونه باغ همسرم اینا بودیم همه پسرا و دخترا با همسراشون هم جمع بودن و قرار شد همه شب بمونن اونجا ، بعد انگار همشون اوکی بودن فقط ما مونده بودیم که بمونیم یا نه ، بعد یه سکوت خیلی خر و سنگینی این وسط افتاد ، از همسرم پرسیدن شما چی میمونین😕همسرمم منو نگاه کرد که چیکار کنیم و اینا(این وسط همه ساکت مونده بودن ببینن ما چی میگیم)
حالا اون لحظه که همسرم ازم پرسید گفتم هرجور خودت صلاح میدونی عزیزم🥴🥴🥴😅دیگه بعدش جمع شلوغ شد خداروشکر کسی منظر جواب همسرم نموند
ولی من واقعا واقعا دوست نداشتم بمونیم ، واسه همین خبیث بازی دراوردم پیام دادم که نه نمونیم من پ.ر.ی.و.دم🤦🏻♀️در صورتی که نه واقعا نبودم☹️یخورده عذاب وجدان دارم چون بعدش اومدیم خونه قرار بود برنامه داشته باشیم بعد دیگه نتونستم بگم نه نیستم خیلی ضایع میشد کلا قضیه کنکل شد🤕
خیلی خبیث بازی دراوردم؟؟یا شمام جای من بودین حقه بکار میگرفتین؟؟
راست و حسینیش میدونستم اگ بی دلیل بگم نه میخواد بدونه که چراااا...
بعد اونجا نمیتونستم دلیلی جز این پیدا کنم☹️