خدایا چرا...مگه نمیگی پناهمی...مگه نمیگی بهت توکل کنم...بیست سال شده هاااا...حواست هست؟!...چیکار کنم خلاصم کنی...بخدا دیگه دلبستگیای ندارم...خلاصم کن...گوربابای آرزوهام😢😢...همهرو باخودم به خاک میبرم...فقط بزار برم...دیگه برام مهم نیست داداشم اگه منم برم چجور بدون مادر بزرگ بشه...دیگه برام مهم نیست بابام پیرتربشه😢😭...دیگه هیچی برام مهم نیست...این دنیاهم ارزونی خودت من نمیخوامش...خسته شدم...خسته...به قلبم که هرروز داره تیرمیکشه قسم وصیتنامهم هم آمادهس...به اشکام قسم دیگه هیچی ازت نمیخوام حتی نمیخوام درست بشه...فقط میخوام برم برمو پیرشدنا و اذیت شدنای بابامو نبینم😭😭😭خدایا...این زن چیبود انداختی تو خونهی ما😭😭😭حالم دیگه ازش بهم میخوره...حیف اسم مادر که افتاد رو اسم این هرزه...خدایا خودت به قعر جهنم ببرش...
توروخدا زخم زبون نزنید...مادر من شده شما خانومایی که حتی نمیدونم چه شکلیاید😭😭😢