دو روز پیش مشغول جمع کردن لباسای تابستونی و دراوردن لباسای پاییزی و زمستونی بودیم
بعد یه سری از لباسای زمستونی شوهرم مثل کاپشن و هودی و بارونی و ... که کم پوشیده شده بود و دیگه نمیپوشید رو جمع کردم و جیباشونو گشتم و یه سری خرت و پرت و هندزفری و فندک و اینا پیدا کردم دراوردم و همرو بردم دادم خیریه با مامانم.اونم یه سری از لباسای بابامو اورده بود
بعد امروز مسئول خیریه بهم زنگ زد گفت آفرین جون این لباسا که اوردی رو جیباشونو حسابی گشته بودی؟منم از همه جا بی خبر گفتم اره بابا گشتم چیزی نیست اگر میخواهی تحویل بدی بده خیالت راحت.
گفت میشه امروز بیای خیریه؟گفتم والا کار دارم الانم اداره ام.گفت نه اخه واجبه،گفتم باشه حالا ساعت دو اگه شد میام.گفت اگه شد نداره حتما بیا.
خلاصه رفتم اونجا و دیدم چند تا اسکناس صد دلاری و پنجاه دلاری و پنجاه یورویی گذاشت جلوی من
گفتم اینا چیه؟؟گفت تو جیب این کاپشن سرمه ای بود که تو اوردی.گفتم بخدا من گشتم چیزی توش نبود مال ما نیست اینا
گفت اون خانمی که برا شوهرش اینارو برده بود متوجه شده اینجارو ببین زیر آسترش یه جیب پنهان داره که چسبیه اصلا هم معلوم نیس خودتم احتمالا متوجهش نشدی.مال شوهرته اینا شانس اوردی گفتم اخه شوهرم خودش میدونست من اینارو گذاشتم کنار برا اینجا اگه پول توشون بود که برمیداشت
دیگه بعد از کلی صحبت یکی از پنجاه دلاری هارو دادم گفتم اینو مژدگونی بده به اونی که این پولارو پس اورده.بخدا اگر هرکس دیگه بود محال بود برگردونه
اومدم خونه به شوهرم نشون دادم اونم تعجب کرد و بعد از کلی فکر کردن یادش افتاده میگه مال اون زمانن که دلار سه و پونصد چهار هزار تومن بوده و رفته بودم ترکیه،اینارو گذاشتم تو این جیب مخفی کاپشنم که گم نکنم و دیگه برگشتم ایران اینا مونده تو جیب این و دیگه هم نپوشیدمش که جلو چشمم باشه این پولا رو یادم بمونه دربیارم.
شمردم به پول اون زمان هشت نه میلیون بیشتر نبوده اما الان تقریبا 65 میلیون تومنی میشه به ریال.
خلاصه اینکه خیلی مناعت طبع میخواد که تو اوج فقر و نداری یه همچین پولی رو پیدا کنی و بدون هیچ چشم داشتی همرو ببری برگردونی به صاحبش.