فدات ازمن مجازی بودنفس خیلی وقت میبره بگم امامختصریه متن گذاشته بودبازکردم خوشم اومدنوشتم چ متن جالبی تاشب پیام دادیم ودراخرروزبعدهم رودیدیم ومن بش گفتم من اهل دوستی نیستم اونم گفت منم مثل شمادگ همدیگروندیدیم تادوروزبعدش تماس گرفتن براخاستگاری یک هفته نامزدبودیم بعدعقد
نه عزیزم ایشون کارمند اداره ای هستن که در حد دو سه بار کوتاه من تو دفتر ایشون کاری داشتم که همکارای دیگشونم بودن همگی آقا هستن و من امکان رفت آمد بی دلیل ندارم فقط شمارشو از یجا گیر اوردم و اینکه همشهریمه و میدونم از خانواده معتبری هست خانواده خوبی داره ظاهر خودشم خیلی موجهه همین🥺
منم دعا کنید پنج ساله تلگرامی با همیم همیشه میگه باهاتم و خیلی خوبه ولی نمیاد همو ببینیم 🥲🥲🥲
اره من داستان داشتم دلم پربودیهوانگارخداخاست همون شب بش گفتم قراراخرهفته بایه نفرک دوست ندارم ازدواج کنم اونم بخاطراصرارهای مامان ک اونم گف بازندگبت بازی نکن گفتم نمیتونم پاکسیم درمیون نیست بمادرم بگم کسی هست مادرم عاشق وصلت فامیل اون گف رومن حساب کن من خشکم زدودل وزدم ب دریاوعصرقراردیدارگذاشتیم یکساعت گفتمان داشتیم ک نقش خاستگارم باشه ک مامان دگ لج نکنه ک روی حرفش ولیستاداومدخاستگاری دوسشم نداشتم فقط نخاسم بافامیل وصلت کنم همسرم زنگ زدواومدن خاستگاری مثلانقش بودهامنم اصلاحسی بش نداشتم ک یک هفته مث بادتموم شدوعقدکردش شدموعاشقش شدم ک ثمره زندگیمونم یه دخترکاکل زریه
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
41 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
