بچه ها قضیه ما طولانیه، فقط اینو بگم که مادر و خواهرای همسرم خیلی سلطه گرن و کل طایفشون از اینا حساب میبرن، منم خیلی مظلوم و بی زبونم و تا الان هرچی گفتن چیزی نگفتم اما شوهرم پشتمه
۱۵ ساله ازدواج کردم دوتا بچه دارم بازم دست از سرم برنمیدارن
تا اینکه جهاز برون خواهر شوهرم شد ، خونه خواهرشوهرم تو یکی از واحدای پدرشوهرمه، اینا همه رو دعوت کردن به جز ما نمیدونم بازم مادرشوهرم از کجا سوخته بود، شوهر منم خیلی ناراحت شد، فرداش خواهرشوهربزرگم زنگ زد منم گلگی کردم که داداشت ناراحته و این حرفا ،هرچی گفت جوابشو دادم برای اولین بار، اینو کردن یه جنگ بزرگ در حدی که مادرشوهرم به من گفت عذر میخوام ج ن د ه و گفت خونه ما نیاین، اما کرونا گرفتن من دلم سوخت براشون غذا میپختم ، شوهرم دکتر میبرد چون حالشون خیلی بد بود و کار به بستری کشید
الان بقیشو میگم