برای خرید عروسی من همراه مادرشوهرم رفتم خانواده من نیومد
حالا برای خرید داماد بهش یاد دادن با داداشت بری گفتم من تنها بودم توم باید تنها بیای بابام بریم
گفت من همه چی میخوام برو حساب کن ببین چقدر میشه همراهت باشه گفتم من خرج نمیکنم گفت برو به بابات بگو
منم عصبی شدم گفت گوشیو میدم به بابام خودت بگو من کاره ای نیستم گوشی گزاشتم دم گوش بابام
از اون روز تا الان زنگ نزده منم نزدم
صبح پیام دادم نخوند اس ام اس دادم جواب نداد الانم زنگ نزده
به درک بهش بر خورده انقار به من بر نمیخوره سرم داد میزنه میگه خرج کن
حالا نمیدونم فردا صبح قرار گزاشتن با بابام میاد یا نه
منم نمیخوام بهش زنگ بزنم
میترسم بابام زنگ بزنه جوابشو نده
تروخدا دعا کنید برام