مامان و خواهرم عاشق دعوا و قهر فقط خودشون دوتا تو ی خونن با هم نمبسازن جفتشون مقصرن هیچ کدوم اشتباهشو قبول نمیکنه همدیگه رو اذیت میکنن وقتاییم ک باهم خوبن بابام اذیت میکنه بد اخلاقه
الان مامان و خواهرم سر ی چیز مسخره قهرن من راه دورم همش دلم اونجاست خواهرم جدا شده بچه ندارع دلم براش میسوزه الان میگفت آخرش خودمو میکشم و...من قبلا تجربه عزیز از دست دادن داشتم برای همین همیشه خود ب خود و الکی میترسیدم به مامانم زنگ زدم مواظبش باش میگه اتفاقا من خودمم تو فکرشم از جفتشون بدم میاد منو درک نمیکنن مثل بچها میمیونن زندگی منم زهر میشه وقتی قهرن باهم حرف نمیزنن این زنگ میزنه پشت سر اون حرف میزنع اون ب این حرف میزنع
نگید قطع رابطه ک اصلا نمیتونم ب شدت ب خونوادم وابستم و تحمل قهر ندارم.
سرم داره میترکه. هر روز هفت صبح مامانم با بابام بلند بلند یا دعوا میکنه یا حرف میزنن این بیچارم بیدار میشه هرچقدر تذکر میدی هیچی ب هیچی.
میترسم یکیشون بلایی سر خودش بیاره اینجام ک خودم زندگیم خوبه شکر خدا روح و روانم پیش اوناس خدا ازشون نگذره.
فقط خواستم درد دل کنم لطفاً زخم زبون نزنید یا اگه چرت و...بود بدون توهین برید بیرون
شوهرمم میفهمه قهرن اینقد خجالت میکشم کلا سه نفرن همیشه باهم قهرن