محبت کن میدونی من بچه ی طلاقم مامانم صبح زود میره سرکار شب میاد از صبح تا شب تنهام فامیلاشم همش سرزنشم میکنن تا یه چیزی میشه میگن سرتو می بریم میزاریم رو سینت تحویل بابات میدیم بابامم برای جهیزیه زنگش زدم کلا تلفنو روم خاموش کرد هیچوقت از هیچکس مهر و محبت ندیدم حتی یکی از فامیلاش یکبار ازم نپرسید تنهایی تو خونه چیکارمیکنی خونمونم زیر زمینه همیشه ی خدا تاریکه دلم خیلی میگیره مامانمم فکر میکنه همه چی پوله همیشه منت میزاره سرم
نابودم خیلی نابود
کاش نبودم از اول با کسی دارم زندگی میکنم ک عاشقش نیستم فقط بخاطر اینکه خودم بچه طلاق بودم هیچوقت دوست ندارم جدا بشم میسوزم و میسازم ولی جدا نمیشم