2410
2553
عنوان

داستان زندگیم (عشقی ک نابود شد)😔

1121 بازدید | 72 پست

سال94بود من پیش دانشگاهی بودم 

اونموقه لاین خیلی معروف بود و عضوش شده بودم

توی لاین گروه داشتیم و کلی پسر و دختر از شهر خودمون توش بودن ینی همه همو میشناختن و به شوخیو خنده میگذشت

یه شب رفتم عروسی ک یکی از همون پسرای گروه اونجا بود و همدیگرو دیدیم 

شبش اومد گفت که ازت خوشم اومده و ازین حرفا

بعدش یه قرار گذاشتیم تو یه رستوران و همو دیدیم و منم ازون خوشم اومد و حرف زدیم کلی اونجا بهم گفت که هرچقدر زمان میخای فکر کن و بعد جواب بهم بده

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!😥 

من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود و حتی توی تعطیلی های عید هم هستن. 

بیا اینم لینکش ایشالا مشکلت حل میشه 💕🌷

2720

یه خوشکل منو لایک کنه ممنون

دری که قسمت توباشه حتی بدون اینکه لازم باشه در بزنی به روی تو باز میشه پس به حکمتش دل بسپار .... اگر من بخشی از افسانه ی تو باشم تو روزی به من بازخواهی گشت پائولو كوئیلو.                                            یه حرف قشنگ از مولانا که میگه من زخم تو را به هیچ مرهم ندهم 

منم چند شب فکر کردم دیدم پسر خوبیه قبول کردم و رابطمون شروع شد 

دو سه ماه گذشتو بهم گفت که برا اینکه بتونم ازدواج کنم باید برم سربازی و فروردین95رفت سربازی و دلتنگیای من شروع شد

2714

یه دفتر برداشتم و هرروز براش مینوشتم ک وقتی میاد بدم بهش بخونه

اونم پادگان بود و دور ب دور برام زنگ میزد 

و یه روز گفت خیلی دوست دارم و به بابام قضیه را گفتم و بعد از سربازی میام خواسگاری

تو این دوسال سربازی برای من خیلی خواستگار میومد چون من دیگه دبیرستانم تموم شد و وارد دانشگاه شده بودم 

موقعیتای خیلی خوبی اومدن اما من میگفتم فقط عشق خودم 

به هر بهونع ای بود ردشون میکردم 


2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2712
2687