نامزدیم،عقد نه اماصیغه ایم
بخاطرکارش به خونشون دوره و سرویسش نزدیک خونه مامیاد بابام ایناقبول کردن بیادخونه ماقراربودشبابمونه فقط ولی خب دیگه کلااینجاست
جدامیخوابیم کلا اون توهال من تواتاقم
الان نزدیک یکماهونیم میشه
امروز مامانم میگه بابات عصبانیه همش میگه مفت میخوره جفت میندازه🙂دلم انقدشکست اخه خیلی دوسش دارم بعد۸سال باسختی بهم رسیدیم
برنج اورد ازخونشون اینجاهرروز ازسرکارمیاد وسیله میخره واس خونمون مادرش میوه هرچی برم خونشون میده بیارم بعداینجوری شنیدم قلبم گرفت😔دعاکنید واسم نمیدونمم چجوری بگم بهش فقط۳۰تومن دارم اونم نصف دست بابامه که پول نداشت واس مریضیش من دادم بهشون
پدرشوهرم خونشونوعوض داره میکنه قراره ی پولی بده میخواستم ماشین بخرم امشب دنیاسرم خراب شد بااین حرفاییکه مامانم بهم زد گفتم ی سوییت اجاره کنیم زندگی کنیم عروسیم به جهنم 😔بزار ب دلم بمونه