؟
منم تو فکرشم🤔
تکراریه ولی یادم نیس زیاد دو شبه میبینم
از خونه ی سوختشون اوردنش بیرون
برا منم سواله
اینجاش هندی طوری بود
دیگه باید ی جوری مردم و سرکار بزارن
افسانه فک کرد پسرش تو آتیش سوخت ولی مالک و یارانش بچه رو در آوردن از خونه
اهاا فکر کنم تو یه اتفاقی بود این بچها جاشون عوض شد یه همچین چیزی ولی دقیق یادم نیس
عزیزم وقتی آتش سوزی شد افسانه سوخت و فرار کرد و فکر کرد بچش توی آتیش سوخته اما مالک بچرو بعد برداشت و مالک هم فکر کرد افسانه سوخته و مرده
توآتش سوزی پیداش کردن بزرگش کردن
پانته آ بهرام میره سرمزارش سللها فکرکرده مرده
افسانه دخترمالک رادزدید همین ارغوانه.ایناهم امیرکه توخونه سوخته بوداوردن بزرگش کردن
خونش ک سوخت فکر کرده مرده بچش نگو زنده بوده اینا بزرگش کردن
و ارغوان هم بچه مرضیه و مالک هست ک افسانه از بیمارستان دزدید ک بزرگش کنه و انتقام بگیره باهاش
از تو خونشون ک سوخت بیرون اوردنش و چون فکر میکردن پدر و مادرش مردن اینا بزرگش کردن
بعدشم دیگه بزرگ شده و اسم و فامیلشم عوض کردن از کجا باید میفهمید ک پسر خودشه
