بخاطر این میخاد جدا شه.
میگه شاید اوت کنه و چیزیم شه، گفتم من میمونم ب پات هر اتفاقی که بیوفته.
هی از خودش منو دور میکنه، تا چن شب پیش میگف دوست دارم یهو میگه نه من دروغ میگفتم من حس هام هوس بودن..
اگ زنده بمونم ممکنه بهت برسم ممکنه نرسم
رسیدنمون بهم خیلی سخته و طول این مدت نباید بهم وابسته شی هر اتفاقی ممکنه بیوفته
میگفت فراموشم کن برای همیشه
یجوری میگفت بهم بگو که فراموشم میکنی بگو هیچ حسی نداری تو ام 🥺
مادرشم گفته بود بلا سر احساسات دختر مردم نیار :)
موندم چیکار کنم..
خودم خیلی دوسش دارم نمیخام جدا شیم
شما بودین چیکار میکردین؟