شوهر دارم ، شوهرم تازه یه موفقیت علمی داشته بابام بهش گفته چند بار کی شام میدی و اینا
الانم دیروز بابام از ماموریت برگشته برای فردا شب شوهرم به پدرم گفته تا شما هستین من شام شیرینی مو بدم و دور هم همه جمع شیم
مامانم همینو سوژه کرده که شوهرت نفهمه مگه ادم جلوی بزرگتر اینکارو میکنه و ...
گفتم وا مگه چیکار کرده ..
کم کم فک میکنم دارم خل میشم
بعد هر حرفش یهو میبینم دستم لای موهامه دارم میکشم شون