در یک شب از شب های زیبا خدا تورا در دستانمان قراررداد و مارو لایق تو دانست از ان پس تو به زندگیمان رنگ ومعناو مفهوم دادی...پسرمون دارا عشق زندگیه مامانو باباش یه مردادیه جذاب
یه خردادی مهربون ریزه میزه که با کسی کاری ندارم سرم تو کار خودمه 😁همه از بیرون فک میکنن خیلی آرومم اما از درون یه آتیش پاره ای هستم که فقط اینو نامزدم درک میکنه با بلاها و چالشایی که باهاش رفتم🤣🤣🤣شیطونی تو خون منه😁سعی نکن یه حرفو دوبار به من تکرار کنی چون من لجم میگیره اتفاقا به حرفت گوش نمیدم😝یه کنکوریه انسانی هم هستم 😇
ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکشایشالا که مشکل توهم حل بشه😘
فرزندم،ازملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم.امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آعوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها وسالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد. روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز. روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم...شاید روزی آغوشم درد بگیرد، این روزهادارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد
مطمئنم منم یه روز پولدار میشم،شاید بپرسی چطوری که باید بگم ممنون تو چطوری؟ من فقط دوکاربری با نام شکلات فرانسوی دارم،شکلات_فرانسوی و شکلات__فرانسوی،اون شکلات___فرانسوی (با سه خط فاصله) مال من نیست،پس لطفا نپرسید که اون تاپیکا رو تو زدی؟نه من نزدم
نمیدونم کی نیاز داره اینو بشنوه ولی اگه فردا امتحان داری و هیچی بارت نیست پاشو درستو بخون، به کارای عقب افتادت برس، اگه کسی بهت حس ناکافی بودن میده نشیمنگاهش متزلزل باد چون تو به اندازهی خودت خوب و کافی هستی، اگه کسی امروز بهت نگفته چقد خوشگل شدی من میگم “خیلی خوشگل شدی”، اگه اوضاع روحی، جسمی، مالیت خوب نیست اشکال نداره درست میشه، اگه درگیر مشکل خاصی هستی و احساس ناراحتی میکنی یه بغل از راه دور برای تو، اگه اطرافیانت دائما با دیگران مقایسهت میکنن بهشون گوش نکن چون تو قرار نیست مثل بقیه باشی و همین که خودتی کافیهمن همون قهوه تلختم، چای سردتم، غروب جمعهتم، کلاس دینیتم، گرهی هندزفریتم، استوری واتساپتم، درصد منفی تستای درسیتم، غروب سیزده به دردتم، سردردتم، میسکال ناشناستم، پنج درصد آخر شارژ گوشیتم، عجله وسط ترافیکتم، صبح شنبهتم، سرعت پایین اینترنتتم، صدای بغضدارتم، تَرَکای روی قلبتم، خورشت کرفستم،موجودی آخر ماه حسابتم، استرس هفتهی قبل از کنکورتم، دروغ شنیدن از رفیقتم، خراش روی انگشتت با کاغذ کتاب مورد علاقتم، هفت سین بی سبزهتم، حیاط خالی مدرسه بعد از دیر رسیدن سر صبحگاهتم، خواب بد نیمروزیتم. من همهی اون چیزایی ام که هیچوقت قرار نیست دوستشون داشته باشی_غُصهچیزیونخوریدتوزندگی هنوز الله کریمه _💚
دختری که عاشق ماه شد🌙🫧 به کردی و ترکی مسلطم ☻️🌙❤️🩹 هیچ ملکه ای نگران حرفایی که مردم در موردش میگن نیست چون خودش باور داره یه ملکه س👸 قوی تر از خودم نمیشناسم چون فقط خودم میدونم چقدر سختی کشیدم ولی قوی تر از قبل ادامه دادم چون رویاهام برای تحقق به یه دختر سرسخت و مبارز احتیاج داره نه یه دختره افسرده و گوشه گیر👸❤