دیشب هی میگفت میخوام همراه مادر پدرم بریم مشهد من گفتم مشکلی ندارم اما مادرت خیلی وقتها یه حرفهایی میزنه آدم دلش میشکنه مثلا خودش زنگ زده یه خبری داده به من یک ساعت بعدش زنگ زده میگه سوژه برا خبرنگاری ات جور شد ، شوهرمم گفت بابات به من کم حرف نزده مثلا تو عقد گفته چرا هر روز میای اینجا