دوستان سلام من و ی آقایی ب مدت ۴سال عاشقانه همو میپرستیدیماون زمان خیلی حرف مردم برای اون آقا مهم بود و چون شهر کوچیک میگفت چرا دوستان من خاستکار ی تو اومدن و خیلی از همه چی ایراد میگرفت خیلی بدبین بود من فکر میکنم از عشق زیاد حسادت میکرد خلاصه... این آقا خیلی دست رو دست گذاشت و ما باهم خیلی بحث. کردیم این آقا ب من گفت باشه برو ازدواج کن منم بچه بودم و ازدواج کردم تا روز عقد منتظرش بودم بیاد اما نیومد و من خودم رو بخاطر اون بدبخت کردم و تا الان که ۲۳سالم هست دارم تاوان دوست داشتن اون رو میدم . الان هم من جدا شدم و اون آقا میگه یک ثانیه دیگه نمیزارم دست بابات هم بمونی و تو باید مال من باشی تو این مدت دوسالش رو تهران زیر نظر روانشناس بودن و سابقه افسردگی شدید دارن. من ی درصد میگم نکنه شاید میخادازک انتقام بگیره از طرفی هم اون تمام عشق زندگی منه تمام چیزی که من توی عمرم از خداوند خاستم و همه ی روزای بدون اون رو وضعم بهتر از اون نبود خیلی روزای بدی رو کذروندم ...
ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکشایشالا که مشکل توهم حل بشه😘
سلام عزيزم ازدواج اولتون از سر سادگي بوده اما اشكالي نداره ب نظرم ب مدت دوست باشيد يا نامزد كنيد بيشتر باهم وقت بگذرونيد اما فقط خانواده ها در جريان باشن و ب فاميل نكشه ببينيد ميتونيد باهم باشيد