2703
2553

من ۱ سال و نیمه ازدواج کردم.سنتی ازدواج کردیم‌.

شوهرم کارمنده سابقه کارشم زیاده.‌اما توی تموم این سالا نتونسته حتی یه واحد آپارتمان یا یه ماشین درست حسابی بخره.فقط و فقط بخور و نمیر داریم زندگی میکنیم و مستاجریم. دلیل عقب افتادنشم فقط خونوادشن.تک پسره و سه تا خواهر داره.وضع خونوادش بد نیست.معمولین.زمین‌کشاورزی دارن.اما تمام سالای گذشته ازش پول کشیدن و تیغش زدن.جهیزیه و خرج ازدواج خواهراشو انداختن گردن این.به بهانه های مختلف پول کشیدن نذاشتن ۱ قرون جمع کنه.

الانم که ازدواج کردیم بازم کمابیش همینه اوضاع.

من خودم مشکل دارم بچه دار نمیشم باید برم دکتر کلی خرج دوا درمون کنم،یه مقدار وام گرفته بودیم بریم دکتر.که خرج مامانش کرد. یهو از شانس من ۲ روز مونده به دکترم مامانش عمل لازم شد.باباشم اصلا انگار خودشو زده به اون راه به روی خودش نمیاره که بلخره این عمل و بیمارستان هزینه داره.همشو شوهر من داده.پول واسم‌نموند برم دکتر‌.

بازم گفتم عیبی نداره مادرشه شاید اگه منم بودم به هر دری میزدم برای خونوادم.

ولی مشکل اصلی من اینجاس توی این ۱ سال ونیم حتی نشده منو یه روز ۲ نفری بریم تفریحی مسافرتی چیزی .

همش یا باید خونه اونا باشیم، یا کلا هر جا بریم، اونا هم هستن. یه بارم بخوام برم تا پارک یه ساندویچ بخوریم باهم، مامان باباشم میره میاره. آرزوش به دلم مونده.

وقتیم چشمش به خانوادش میفته، حتی کوچیکترینشون که خواهرزادشه ۴ سالشه، اصلا انگار دیگه هیچ آدم دیگه ای توی این دنیا نیست ،فقط اونا هستن. دیگه اصلا انگار من وجود ندارم. دور و بر من نمیاد. عین ندید بدید ها همش با اونا میگذرونه .کسی ندونه فکر میکنه ۱ ساله ندیدتشون. درصورتی که هرروز باهمن.

من دیگه ذله شدم. منم آسایش میخوام آرامش زندگی ۲ نفره میخوام.

کل روزهای تعطیلشم که میره کمک باباش توی کارای کشاورزی. عملا من هیچ‌.

حتی مرخصی هم اگه بگیره واسه کمک به اوناست.

حتی شده بارها باهاش قهر کردم گفتم منم احتیاج به توجه دارم. توی جمع منو فراموش نکن. اون لحظه قبول کرده حق دارم. ولی بازم رفتاراشو تکرار میکنه.

الان من مریض شدم،همش دنبال کارای مامانش بودیم‌.یه دیشب خونه خودمون اومدیم‌.خوهرزادش ولی باهامون اومد.از دیشب تا الان همش با اون بازی میکنه و مسخره بازی در میاره ولی حتی یه بار نیومد سراغ من بگه زنده ای یا مردی.

بعد که فهمید من دلخورم ،اومد گفت بیا ببرمت دکتر. منم پسش زدم گفتم لازم نکرده. دکتر نمیخوام.
بعدم که ناهارشو خورد و رفت روستا کمک باباش.منو با حال مریض گذاشت خونه.
واقعا حسته شدم. درسته خودش آدم خوبیه ولی من به چی دلگرم باشم توی این‌زندگی.پس کی نوبت من میشه که آرامش زندگی ۲ نفره رو تجربه کنم.من خیلی دوسش دارم ولی وقتی این رفتاراشو میبینم ،حس میکنم حاضر نیست حتی یه تار مو اون خواهرزاده کوچیکشو با ۱۰۰تای من عوض کنه، واقعا باهاش رفتارم سرد میشه. شما بگید من چیکار کنم

توروخدا واسه نی نیم صلوات بفرستین سالم و به موقع بدنیا بیاد 😔

عزیزم بخدا حوصله تایپ ندارم ولی چه اصراری هست هنوز آرامش نداری تو زندگیت دنبال بچه ای اول این مشکلات رو حل کن چون خود بارداری و زایمان افسردگی میاره

جوری دستامو بگیر که انگار قراره همین الان از دستم بدی 👫

شرایط سختی داری

نمیدونم چی بگم 

من کلا چون خودم خیلی کم تحملم دعوا راه مینداختم حتما

ادامه دار میشد جدی تر میشدم میرفتم خونه پدرم و با کلی شرط و شروط برمیگشتم

فقط 15 هفته و 5 روز به تولد باقی مونده !

1
5
10
15
20
25
30
35
40
🌷

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!😥 

من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود و حتی توی تعطیلی های عید هم هستن. 

بیا اینم لینکش ایشالا مشکلت حل میشه 💕🌷

2456

شوهر منم اینجوریه با شدت کمتر ولی با این حساب من ارش دلسرد شدم و مهرش روز ب روز تو دلم کمتر میشه و نهایتش جدا میشم چون زندگی اینجور ارزش نداره تازه من یسالم نیست ازدواج کردم ولی خانوادشو ببینه دیگه منو نمیبینه و حاضره بخاطر اونا از همه چیش بگذره حتی من.....


2714

عزیزم دقیقا تهریفت از ادم خوب چیه؟؟؟ 

عزیزم همسر شما اصلا زن نگرفته که.. 

یکی گرفته کار هاش بکنه نیازاتش برطرف کنه همین.. 

قهر کردن تو خونه و بعدم اشتی ک نشد اصلا قهر.. این قهر برای مردی هست که میگی من قهرم میاد نازت میکشه... 

شما باید جمع کنی بری خونه بابات بعدم بگی تا وفتی مشاوره نیای من بر نمیگردم... 

بعدم چرا دنبال بچه دار شدن از این مرد هستی 

فک میکنی به نفعته؟؟؟ نه جونم به ضررت هم هست 

هدفم این روزا لاغر شدنه.... 1400/08/01___80کیلو....1400/09/09___74.15کیلو...1400/09/24___72.950کیلو... 1400/09/30___73.600❌❌... 1400/10/20___72.200...          1400/10/30__71.750... 1400/11/4___70.600.... 1400/11/20___69.850....

کم کم درست میشه،فقط با آرامش وزمانی که حالش خوبه با مهربونی حرفاتو بزن...باید صبور باشی....خوبیاشو بشمر برای خودت ،تحملش راحت تر  میشه.

تازه ازدواج کردید،هنوز وابسته خانوادشه،زندگیتو زهر نکن،مطمئنم درست میشه وهمسرت میتونه تعادل رو برقرار کنه،کمی صبر وآرامش میخواد.

عزیزم بخدا حوصله تایپ ندارم ولی چه اصراری هست هنوز آرامش نداری تو زندگیت دنبال بچه ای اول این مشکلات ...

شوهرم آدم خوبیه. من نمیخوام زندگیم به هم بخوره. سنمونم کم نیست که بخوایم حالا حالاها بچه دار نشیم. این آدم تا این سن وقتی هنوز انقدر درگیر خونوادشه،از این ببعد تغییر نمیکنه. واقعا انگیزمو برا زندگی از دست دادم.مشکلم اینه که خیلی بیش از حد خونوادشو میپرسته جوری که منو فراموش میکنه. این برام سخته و غیرقابل تحمل. ولی صبورم هیچی نمیگم. فقط قهر میکنم توی خودم میریزم. اینجا هم خواستم درد دلی کرده باشم با ۴ نفر حرف بزنم یکم سبک شم.

توروخدا واسه نی نیم صلوات بفرستین سالم و به موقع بدنیا بیاد 😔
شوهرم آدم خوبیه. من نمیخوام زندگیم به هم بخوره. سنمونم کم نیست که بخوایم حالا حالاها بچه دار نشیم. ا ...

خب اگه ب قصد درد و دل گفتی راهی نداریم بزاریم پیش پات ولی بچه دار شدن تو این شرایط و تعارضات واقعا کار درستی نیست شما در برابر اون بچه مسئولی اون کمترین حقش اینه که تو ی خانواده اروم و بدون تنش بدون افسردگی مادر بدنیا بیاد 

جوری دستامو بگیر که انگار قراره همین الان از دستم بدی 👫
شوهر منم اینجوریه با شدت کمتر ولی با این حساب من ارش دلسرد شدم و مهرش روز ب روز تو دلم کمتر میشه و ن ...

دقیقا منم بینهایت عاشقش بودم. وقتی کرونا گرفته بود رو سرش زار میزدم و قرآن میخوندم واسش . جسم و روحم نابود شد تا حالش خوب شد. ولی الان با این رفتاراش واقعا دارم دلسرد میشم.

دیشب وقتی خواهرزادش اومد خونه ما خوابید، رفت پیش اون خوابید ،نیومد پیش من. صبحم بیدار شده بود با یه ذوقی نگاش میکرد و میخندید. من از این طرف از تب و لرز و حالت تهوع توی تختم نمیتونستم تکون بخورم. خیلی دلم شکست. رفتم دسشویی حالت تهوع داشتم ولی زار زار گریه کردم واسه خودم

توروخدا واسه نی نیم صلوات بفرستین سالم و به موقع بدنیا بیاد 😔
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2712
2687
داغ ترین های تاپیک های امروز