همگی نشستیم خانوادگی یکدفعه منو کشیده وسط که چرا تو تولد اون یکی دختر عمت یعنی بچه خواهرش همه صد دادن تو هفتاد دادی تولد دختر منم دو تقریبا هفته پیشش بود اون پنجاه دادهبود شوهرم گفت من بیشتر از هفتاد نمیدم من احمق هم سی تومن نزاشتم حرف نشه خلاصه منم خرابش کردم گفتم به کسی ربطی نداره کادو یه چیز شخصی بعد گفت یعنی میگی به تو کوه خوریش نیومده منم گفتم نه گفتم به کسی ربطی نداره همش منو میزاره جلوش
در یک شب از شب های زیبا خدا تورا در دستانمان قراررداد و مارو لایق تو دانست از ان پس تو به زندگیمان رنگ ومعناو مفهوم دادی...پسرمون دارا عشق زندگیه مامانو باباش یه مردادیه جذاب
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.