لحظه ی دیدنت انگار که یک حادثه بود 🖤🤍حیف چشمان تو این حادثه را دوست نداشت 🖤🤍سیب را چیدم و در دلهره ی دستانم🖤🤍سیب را دید ولی دلهره را دوست نداشت🖤🤍 تا سه بس بود که بشمرد و در دام افتد🖤🤍گفت ..یک گفت ..دو افسوس سه را دوست نداشت 🖤🤍من تو خط موازی ..؟ نرسیدن..؟هر گز دلم این قاعده هندسه را دوست نداشت 🖤🤍درس منطق نده دیگر تو به این عاشق که 🖤🤍 از همان کودکیش مدرسه را دوست نداشت 🖤🤍تو میتوانستی به چشمانم نگاه کنی و گلویم را با چاقوی تیز بُبری و من میتوانستم در آخرین نفس از تو بخاطر خونی شدن دستهایت معذرت بخواهم ......🖤🤍 تاریخ در شب با الکل و زن نوشته شد 🤍🖤
نه خب بلاکت کنه هیچ دسترسی بت نداره حتی پروفتم نمیبینه
یه مامانِ کوچولو که فسقلیش آسمونی شدهدلم برای انگشتای کشیده و کوچولوش ، موهای مشکی ، مژه های بور و لپای گول منگولیش حسابی تنگ شده .. قدر بدونیم ... من حتی حسرت پیچیدن صدای گریه هاش تو خونه رو میکشم