منو جاریم با پدرشوهرم یه ساختمونیم ...
پدرشوهرم عمویه جاریم میشه. و من قریبه. واسه همین با هم خیییلی خوبن . پدرشوهرم همیشه بین ما فرق میزاره
اون روز داشتن از من غیبت میکردن . منم شنیدم . واسه همین با جاریم سنگین برخورد میکنم . . اونم دلشوره گرفته نمیدونه چیکار کنه
یه اخلاق گندی داره تا چهارتا آدم میبینه میگیره جلویه همه با من دعوا کردن داغ دلش تازه میشه
منو جاریم ۷ ساله سره چیزایه بیخوردی دعوامون میشه البته مقصرش اونه چون بزرگتره وظیفه میدونه که بمن زور بگه ...سره نظافت راه پله ها. سر پهن کردن لباس تو بالا پشتبوم. سره بچه هاش و...
بخدا نمیدونید چه اذیتایی نکرده و من همیشه کوتاه اومدم . حالا که دستش واسه همه رو شده همه فهمیدن دزده ...
بخدا بزور دارم تحملش میکنم . جاریم از من غیبت میکنه بهشم گفتنی غیبت کردی داد بیداد میکنه که حق دارم ...
ولی نمیگم . میخام ازاین به بعد هیچی نگم . هیچ حرفی ام باهاش نزنم . کاره درستی میکنم ییعنی بچه ها ...؟
متنفرم از آدمایه دو رو حیله گر