سلام.این چندمین باره که مینویسم.بازم طبق معمول سر هیچ و پوچ شوهرم کلی بهم بدوبیراه گفت ابرومو جلو درو همسایه برد و فحش ناجور میداد و منو میزد .رسوندم در خونه بابام و مادرم زنگ زد بهش منم گوشیو گرفتم همه چی بارش کردم گفتم دیگه تمومه.یه حس تنفر اومده تووجودم.گاهی دلم به اون لحظه ها موقع ها تنگ میشه اما واقعا ازحد گذرونده هی قول میده که خوب شه باز میزنه زیرش.الانم بقول خودش طلبکاره و من مقصرم.میخوام دیگه اصلا پیشقدم نشم.میخوام اگه ادم شد برگرده اگه نشد بره که بره.خیلی خون تودلمه تو سن کمم.خیلی دلم میخواد خوب باشم خودم باشم بانبودش کناربیام.الان ۳روز شده.اما همش تواتاقمم و وقتی تو جمعم دلم میگیره و بغض میکنم.ساکت شدم توخودمم.دلم میخواد یادبگیرم بدون اون زندگی کنم شاد زندگی کنم یه زندگی واسه خودم داشته باشم انقد وابستش نباشم و عزت تفس داشته باشم.میشه کمکم کنید.میشه راهنماییم کنید.میشه چیزی بگید یکم دلم اروم بشه