من فكر كنم عُمده گوه بودنشون اينه كه واسه خانواده خودشون عين مورچه زير دست و پاي خواهر برادرهاي ديگه اشونن به خانواده ماها كه ميرسن ميان تو جمع عين برج زهر مار ميشينن انگار از دماغ خر افتادن 😂😂
خدايا يجوري كمكم كن كه يادم بره ، چقدررر تو زندگيم اشتباه كردم خدايا تو هدايتم كن
من توی عقد باردارم شدم😍قصدم سقط بود چون شوهرم وضع مالی خوبی نداشت😊 حرفای مردم و بی پولی خیلی فشار اورد خیلی سختی کشیدیم اما اصلا سقط نشد بعد ازون گفتم حتما ی مصلحتی هست! با افتخار ب همه گفتم ن گناه کردم ن هوس بوده من مامان شدم اونم از همسره شرعی و قانونیم👩❤️👨اصلا هم خجالت نمیکشم کلی هم برای دخترم سیسمونی اماده کردیم و همه با جون و دل عاشق دخترم هستن❣️ مامانم کمکم کرد زودتر جهیزیم کامل شه و غصه نخورم ممنونم از مادر و خاهرم ک عین کوه پشتم بودن❣️دخترکم روشـنااز الان بگم من تمام راه های پیچوندن رو بلدم خلاصه دهنت سرویسه😂 خدا ب منی ک گناهکار بودمم و فکر میکردم منو از یاد برده با این بچه نظر لطف کرد و یه فرشته گزاشت توی دامنم هنوزم باورم نشد ک من مامان شدم ولی وقتی رفتم سونوگرافی یهو ی صدای بولوب بولوب تند پیچید تو اتاق فهمیدم من باید تورو با جون و دل بپذیرم ک امید آوردی ب قلب و روحم💕راستی خاهشا قیافت ب من بره مـــرسی😐👊
ما دخترهای غمگین شانزده ساله ای بودیم که فکر میکردیم اگر میشد رنگ موهایمان را روشن کنیم ، تکلیفمان هم روشن می شد. ما ، با ماتیک های قایمکی و کابوس های یواشکی و آرزوهای دزدکی . ما و کارت پستال هایِ « سوختم خاکسترم را باد برد ، بهترین دوستم مرا از یاد برد» ...ما و شعرهای دوران مدرسه ، اولین دست نوشته هایی که توی دفتر ِ کوچک یادداشت می نوشتیم و مشاور دیوانه به خیال اینکه این یک نامه برای پسر مردم است از ما می دزدید .ما ، که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم . ترسیدیم مقنعه هایمان چانه دار نباشد و چشم سفید باشیم . ما که توی کتاب هایمان فروغ نداشتیم ، چون فروغ میان بازوان یک مرد گناه کرده بود ، ما فقط یادگرفتیم مثل کبری تصمیم های خوب بگیریم ، و آن مرد ؛ هر که می خواهد باشد . مهم این است که داس دارد…