2726
عنوان

میشه بیاید قرراره بعد عروسی بریم طبقه بالا مادرشوهرم اینا

| مشاهده متن کامل بحث + 3378 بازدید | 164 پست
اره بخودشم افتخار میکرد من ده سال باهاش زندگی کردم اونجوری بودم الانم تا مادرشوهرم جایی بره خانم عی ...

عزیزم دیگه جاریت گوشیو داده دستت که حواست باشه بری همسایه ی مادرشوهر بشی رسماً کلفت مجانی میشی 

کاری به حرف جاریت ندارم ولی نزدیک خانواده ی شوهر زندگی کردن اشتباه محض هست از همین الان که نرفتی به فکر خودت باش 

وای وای وای وای اشتباه منو نکنننننننن الان اگه بخوای میتونی کاری کنی جدا بشن ببین مادرشوهر من ن بهم میگه بیا آشپزی ن کار ن مهمون داری خبببب ولی اصلا خوب نیست ها اصلا یه کوچولو بحث باشه با شوهرت اونا میدونن رفت و امدت اصلا خیلی مضخرفه بچه بیاری ک دیگ بدتره اتقققققد دخالت میکنن ک نگو نکن خواهر من خوشبختیتو خراب نکن


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

همین شاغل بودن بهانه خوبیه

میگن نکن

همین الان نامزدم مادرش اومد گف ما مخالفیم توم اینکارو انجام نده

خواهرشم میگف تا شر نشده کارتو بزار کنار

منم گفتم مگ چ ضرری واستون داشته ک اینطوری حرف میزنید به شما چه

2728

نرو با اینکه من مادرشوهرم خوب بود اما آدم استقلال نداره. من قرار بود یک سال بشینم الان ۸ ساله اینجام 

خدا بخواد تا عید خونمون آماده ست 

عضو گروه بنفش مانکن های زیبا. وزن شروع ۷۳،وزن هدف ۶۲. تاریخ شروع۹/۲۶ وزن فعلی۶۶😍

نمیفهمم چرا بعضیا میگن یجا زندگی کردن... 

داره میگه یجا نیستیم میخواد بره طبقه بالا ک حتما همه چیزش مجزاس. این کجاش یجا زندگی کردنه؟؟؟ 

پس اونایی ک تو ی واحدن چی بگن؟! 

به حرفای اینجا گوش نده، تصمیم گیرنده خودتی همه چیزو از اول مدیریت کن. هرچی هستی اونجا هم ک رفتی همون باش. بذار عادت کنن ب چیزی ک هستی. نه اینکه تو بشی اونی ک اونا میخوان! تمام

دختر قشنگم، خوش اومدی به زندگیمون😍مامان فدای تک تک نفسات 🌹
خب حتما اونجا راحت بوده. ب نطرم اگه روی چیزی حساس نباشیم راحت تر کنار میایم. احتمالا هم خرج خورد و خ ...

خرج خورد و خوراکشون کاملل پای شوهر خودش بود

دقیقا الانم اون انتظارو از ما دارن مادرش هرجا میشینه میگ پسر دومیم (شوهر من )خودشم بکشه انگشت کوچیکه پسر بزرگم نمیشه چرا چون هرجا اون امر میفرموده میبردش هر خریدی داشته انجام میداده واسش دیگ کارهاشم پای عردس خانوم

شوهرم حس میکنم زیاد واسش مهم‌نیست بهشم‌گفتم‌کی قراره جداشیم‌گفت بستگی به شرایط داره بتونیم کنار بیای ...

قشششنگگگ داره با حرفاش خیلی ببخشید....ساده گیرت آوردخ

نرووو دخترجون اگه اعصاب و آرامشت برات مهمه نرو

من هستم دیگه چند وقت پیش یه بحثی شد بین من و شوهرم سرهمین قضیه منو انداخت بیرون کم مونده بود طلاقم بده،حالا با این تفاسیر که خودش اول خواستگاری گفت یکسال هستیم فقط،خودمون تو همین کوچه واحد جدا داریم دست مستاجر دختر خووب

رفتی دیگه بیرون اومدنی درکار نیس مگه اینکه مثل اون جاریت کم کم ۱۰ سالو باشین اونجا که تا اونموقع نه اعصابی برات مونده نه اخلاقی نه آرامشی

محکم سرحرفت واستا همون که من نکردم و الان اوضام شده این از ما گفتن

کلی گلسر خوشگل و خوشرنگ با هر سلیقه ای که هستین😍
امضاتون خیلی قشنگه  انشالله در پناه حضرت زهرا  باشی گلم

ممنون عزیییییزم. چه دعای قشنگی😍😍

الهی خودتم زیر سایه نگاه ایشون خوش و سلامت باشی. از اون نگاه قشنگا😘😘

به نقل از آیت الله العظمی اراکی: زمانی در ایران هر جا آتش روشن میکردند مردم برای بردن زغال گداخته و روشن کردن کرسی، تنور یا منقل به آنجا میرفتند در ماه خداییِ محرم، در نزدیکی خانه یک زن بدکاره، هیئتی به پا شده بود. زن هم برای بردن آتش به محل رفت و سوال کرد زیر دیگتان روشن است؟ آتش میخواهم.  گفتند بله برو بردار. زن سمت دیگ رفت، و دید آتش خاموش شده خم شد و به هیزمها فوت کرد. مقداری از خاکستر به چشمش پاشید اما ادامه داد تا جایی که هیزمها دوباره روشن شدند. همان اندازه که میخواست برداشت و رفت.اما...همان شب خوابی دید . او دید چند نفر به گردن،دستهاو پاهایش غل و زنجیر بسته و میبرند تا عذابش کنند و هرچه فریاد میزد شما را به خدا ولم کنید کسی گوش نمیداد . زن،بانویی دید که از دور به آنها نزدیک میشد. مأمورهای عذاب با دیدن بانو زنجیرها را رها کردند. بانوی بزرگوار ایستادند و فرمودند چرا میبردیش. گفتند چون بدکاره و فاسد است . بانو گفت نههه... او نگذاشت آش نذری مجلس حسینم خراب شود ... دیگ را روشن نگهداشت. او بخاطر حسینم چشمهایش اذیت شد بخاطر حسین من رهایش کنید ....زن با ترس بسیاری وحشت زده از خواب بیدار شد و مدام با گریه و زاری از حضرت مادر، زهرای اطهر علیهاالسلام، کمک میخواست تا یاریش کند برای پاکدامنی.او همان زن انگشت نمای شهر، توبه کرد و با یاری حضرت زنی مومنه شد تا جایی که هر زمان و هر کجا روضه ای برای حضرت ارباب به پا میشد دنبالش میرفتند و او را دعوت میکردند.  و با اولین جمله روضه خوان " السلام علیک یا ابا عبدالله" زن به شدت گریه میکرد و شیون جانسوزش بلند میشد  جون و زندگیم فدات یا حضرت حسین علیه السلام که در ❤ خدایی و رضای تو رضای پروردگارمه   تو بحث کردن دانش و ادب مهمه
2706
ارسال نظر شما
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز