دردددددددددد اینجاس ک من با حمزه قهر بودم😭😭😭😭😭😭
ک اونم مقصر زنه بی ذاتش بود
دختر بزرگم ۴ سال و نیم هست
تو شش ماهگی تشنج کرد
با تشخیص اشتباه دکتر و داروی نامناسبی که تجویز کرد کلی مشکلات براش به وجود اومد که کمتر از غم الان سمانه نبود.
خدا رو شکر یه سری مشکلاتش حل شد فقط الان حرف نمیزنه و کلام نداره و کمی بیش فعال هست که از عوارض داروست و هنوز حل نشده .
یه جا نمیشینه که یه نفر براش حرف بزنه اون گوش کنه.
الان هر کی میاد با گریه میخواد بره
فکر میکنه سمانه جایی رفته و نمیاد
فاطمه زنش میگفت.....بخدا من هیچ صدایی نمی شنیدم
فقظ حمزع اون صدارو میشنید
(میدونید بچه ها دلتون نترسه اما اون صدا ،صدای فرشته مرگ حمزه بود😭)
😭😭😭😭😭خدا رحمتش کنه
قبل از این اتفاق ادمی بودم که حتی تو زمستون هم یه تاپ میپوشیدم و یه مانتو نازک اصلا سردم نمیشد همه پالتوهام نو موندن .اصلا همه منو میشناختن تا اون موقع یه دونه لباس کاموایی هم نپوشیده بودم فکرش رو بکن تو سرمای همدان تازه رزن چند درجه سردتره.
ولی از اون شب که موهای سمانه رو شونه کردم یه لرزی تو جونم نشسته که همیشه استخون هام یخ میزنه
انگار سرمای بچم رفته تو تن من و بیرون نمیاد.
الان هم مراسم میبینم یا عکس اعلامیه تمام بدنم میلرزه
خدا رحمت کنه این همزه عزیز رو
الهی امین
براش فاتحه خوندم قران هم میخونم
