همکارم میگم ی مدت باهم کار میکنیم من براش تبلیغات مجازی انجام میدم
قرارهای کاری تو نمایشگاش داشتیم دیگه من اومدم نزدیک نمایشگاش جایی سرکار تو شهرک مبل
بهم گفت ظهرا برا استراحت بیا نمایشگاه خودم بهونه اوردم کلی اصرار کرد ی روز گفت بیا ناهار مهمون من قبول کردم بعد ناهار یهو ی شاخ گل قرمز بهم داد
ازم تعریف میکنه .حرف های محبت امیز میزنه
براش غذا خونگی بردم حالا برا اینکه دوباره برم پیشش بازم اصرار میکنه میگه ناهار چی داریم😹😹😹😹خیلی باهم خوبیم🥺🥺🥺🥺🥺
وقتی میبینتم خودم حس میکنم خوشحال میشه
اما نمیدونم چرا ابراز علاقه نمیکنه......منم هر روز حسم قوی تر میشه