من یه ساله عقد کردم و خیلی شوهرمو دوست داشتم و بخاطر همین همیشه کوتاه میومدم و از غرورم میگذشتم و اونم سواستفاده میکرد،خیانت ازش دیدم،مشروب میخوره،خانوادش افتضاحن خیلی متوقعن و دخالت میکنن و خودش حتی یک درصد حرف منوگوش نمیده فقط میگه مامانم،تااینکه ۴ماه پیش دعوامون بالا گرفت و مامانش به من حیلی حرفای بدی زد و حتی خودشم طرف مامانشو گرفت و خیلی به من و خانوادم توهین کرد و رفت و نزدیک ۲ماه هیچ سراغی ازم نگرفت تااینکه یه نفر که واقعا شخص مطمعنی هست بهم گفت شوهرت داره میره اموالشو انتقال بده و بعد تورو طلاق بده منم مهریمو گذاشتم اجرا و اموالش توقیف شد،بعدش دیگه سروکلش پیدا شد و اره من دوست دارم و هرکی گفته من میخاستم طلاقت بدم دروغ گفته و این حرفا،چندبار بزرگتر فرستادن واسه آشتی ولی من قبول نکردم گفتم اینا همش بخاطر مهریه هس،شوهرمم دیگه تلاشی نکرد فقط چندبار پیام داد که بازم تو پیاماش طلبکار بود و میگفت مقصر تویی و آخرش به دعوا و فهش و توهین میرسید،همه جا پشت سرم باخانوادش حرف زدن تهمت زدن و توجلسه مشاوره هم جلو چشم خودم هزاااارتا دروغ گفت،درکل هیچ تلاشی به خاطر من نکرده همین دوسه بارم که بزرگتر فرستاد بخاطر وسایلشه
الان همه میگن باید طلاق بگیری تا عقدی و زیر یه سقف نرفتی و بچه نداری،شوهرم از نظر اخلاقی هم اصلا با من جور نیست درکم نمیکنه خیلی مغروره و کل این مدت همش دعوا داشتیم باهم،به نظر شما چکارکنم جدابشم؟
خودم میدونم که زندگی باهاش به نفعم نیست و جهنمه و روی تصمیمم مصمم بودم ولی چند روزه واقعا حالم بده حس پشیمونی دارم نمیدونم چمه میگم اگه پشیمون بشم چی
توروخدا کمکم کنید خانوادمم میگن دیگه نمیذاریم بری باهاش زندگی کنی،چکارکنم من؟