ما۴ سال طبقه پایین خونشون بودیم
طبقه ک چ عرض کنم ی سویتت بدون اتاقو دسشویی ک ته پارکینگ بود
اینا انتظار دارن هیچی نگی و بخای غر بزنی انگ ناشکری بهت میچسبونن
اینا ب کنار من جرات اینکه پنجره خونمو باز کنم نداشتم
یبار تو عمرم باز کرده بودم پدرشوهرم کله سحر امد سرک کشید رفت.من ک خودمو زدم کوچه علی چپ
ی وقتایی شبا درو باز میزاشتیم ک خنک بشه میخاست بره مسجد ۴ صب میومد سرک میکشید تو خونمون🥺
دیگه شوهرم ب روش اورد پ این چ کاریه گفت خاستم ببینم بیدارین واسه نماز
اخه مومن چرا سرک میکشی🥴🥴🥴
بازم اینا ب کنار ....عادت دارن اروغ میزنن
از پله ک میومد پایین بلند بلند اروغ میزد
یعنی روانی شده بودم ۴ ساله ک اونجا بودم
دسشوییم ک تو حیاط بود ..کله سحر میومد مینست تو حیاط
خو پ ن دسشویی ما تو حیاطه..هنوز عقلتون نمیرسه ک تو حیاط نمونین 😭شاید کسی خاست بره دسشویی
یدفعه اینا یادم امد.ک چقدر اذیت شدم وقتی پایین بودم
گرچه مشکلات زیاد داریم با همین پدرشوهرم
تازه اینا یادم امدن..خیلی اذیت هستیم با اخلاقاش
از همه بدترش اینه ک با رفتاراش استقلال فکری و تصمیم گیری نزاشته برا شوهرم
یعنی شوهرم کاری میخاد انجام بده نگاه دهن باباش میکنه😔