من پرستارم..آذر ماه که بیاد میشه یک سال که سرکار نرفتم هم چون عروسیم بود هم خواستم استراحت کنم هم شوهرم خواسته بود یک سال اول زندگی سر کار نرم..یه موقعیت استخدامی رو از دست دادم...دو تا آزمون دادم قبول نشدم...امیدمو از دست دادم...میگم شاید برم قراردادی کار کنم ولی بیمه نداره...از طرفی ۲۶سالم شده میگم پس کی بچه دار شم...مادرشوهرم همش تیکهمیپرونه بهم و زیرزیرکی دخالتمیکنه البته منم بهش اصلا رونمیدم..تاجایی که چند وقتپیش واسه یه حرکتش اشکم دراومد...شوهرم خوبه ولی اونم یهمدته مشکل مالی پیدا کرده و به هم ریخته اس مث قبل شاد نیس میرم سمتش میگه حوصله ندارم بی پولم ...کلی کار میکنم که خوشحالش کنم ولی اون بیشتر اوقات تو خودشه...یه جاهایی بدون مشورت باهام یه کارایی میکنه همش انرژی منفی میده...غصه میخورم که پدر مادرم دارن پیر میشن و دلشون لک زده برای نوه و من هم میخوام ادامه تحصیل بدم برم سرکار...از طرفی شیفتا فرسوده و خسته کننده اس ادامه تحصیل هم فقط تا دکتری به درد میخوره که اونم رتبه سه رقمی میخواد من رتبه ام ۱۳۰۰شد نیووردم...همش دارمحرصمیخورم..حق دارم به نظرتون؟؟
ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکشایشالا که مشکل توهم حل بشه😘
به نظرمبین بچه و سرکار رفتن موندی این همه به ذهنت فشار نیار به نظرم سزکارمیرفتی خوب بود ولیخوب قسمت و این که به روحیت نگاهکنکه میتونیکار و بچه باهم اداره کنی؟
به نظرمبین بچه و سرکار رفتن موندی این همه به ذهنت فشار نیار به نظرم سزکارمیرفتی خوب بود ولیخوب قس ...
میدونم که خیلی سخته...شوهرم میگه من همکاری نمیکنم ولی خودش تو خونه آشپزی میکنه جارو میکشه..منم تو خونه تنهام دق کردم و پشیمونم چرا نرفتم سرکار از طرفی میگم به استراحت نیاز داشتم چون کرونا خیلی اذیتمون کرد
دو تا آزمون دیگه هم تو راهه ولی چون دو سه بار شرکت کردمو نشد امیدمو از دست دادم...سرم پر از حرفای منفی و تیکه های مادرشوهرمه که منو دست کم میگیره و بهم میگه آمپول زن...خیلی هم براش توضیح دادم من درس خوندم تلاش کردم که به اینجا رسیدم ولی نمیفهمه...خیلی بده حرف دیگران زود روم تاثیر میذاره