وقتی که همه دنبال تفریح و خوشگذرونی بودن من درس خوندم
وقتی همه هزار جور بهم تهمت زدن که صبح تا شب چه غلطی میکنم از ٧ صبح تا ١١ شب سرکار بودم
وقتی همه بهم گفتن دارن ازت بیگاری میکشن چقدر هالویی من رو هدفم تمرکز کرده بودم
وقتی بهم متلک گفتن که منظورت از پله های موفقیت , پله های اپارتمان بوده, نخواستن ببینن که حتی روزهای تعطیل هم ١٧ ساعت در روز کار کردم بقیه اشم درس خوندم
الان که بهم میگن چون پارتی داری به خاطر تو خونه نشستن حقوق میگیری نمیخوان نمیدونن که چه زحمتی کشیدم که الان از حفظ میتونم بگم چه کار باید کنن واسه همین حقوق میگیرم
کسی متوجه نیست که کتاب و جزوه های من دیگه جزء دکور خونه شده اونم با وجود بچه سه ساله شیطون
چرا کسی فکر نمیکنه که اینکار سخته و من دارم براش تلاش میکنم در حالیکه خودشون راکد موندن
من با زحمت این شدم چه روزهایی که اینقدر کارم زیاد بود صرف نمیکرد برگردم خونه یه پتوی پلنگی قرمز خاک گرفته پهن میکردم گوشه اتاقی که کف پر از کاغذ و گزارش بود با یه پتوی مسافرتی کرم برگ برگی دوساعت میخوابیدم بلند میشدم واسه بقیه کارم یا درسم
من اسون این نشدم که هرکس به خودش اجازه بده به من طعنه بزنه