من که فکر کنم همه بدونننن انقدر گفتم مجردم و مجرد خواهم ماند
ولی سر واکسن داداشم وقتی به دنیا اومده بود یه جیغ زد و تموم شد
حالا من چون خیلی خوشحال بودم و استرس داشتم
تمام مدتی که مامانم توی اتاق عمل بود رو گریه کرده بودم
یه دیقه زودی رفتیم بچه رو ببینیم بیایم که ببرنش
توی فیلمی که گرفتیم صدای گریه من میاد از شوق چونکه خیلی بچه دوست داشتم
تمام اون مدت گریه
یه دوثانیه گریم بند اومده بود پشت در اتاق مامانم بودیم
دوباره به بچه که واکسن زدن شروع کردم گریههههههههههههه
وقتی هم که دو سالش بود خواستیم خون بگیریم ازش من بیرون بودم صدای گریش که اومد شروع کردم گریه کردن
همه فکر کرده بودن من که ۱۵/۱۶ سالمه واسه ترس دارم گریه میکنم میگفتن چی شده مامانم هم کنا من بود میگفت واسه داداششه 🥲