اولا خیلی رو حرفاش حساس میشدم و حرصم درمیومد ک چرا انقد نسنجیده حرف میزنه الان دیگ عادی شده هرسری میان خونمون بچش نمیره باهاشون و میخاد بخابه اینجا یا ب زور میبرنش یا میمونه یساعت دیگ میان میبرنش میدونم ک من راضی نیسم بخابه خونمون بعد وقتی دخترش اینجا بود اس میداد ک بفرسش پایین خابمنمیبره بعد ببینید چیگف😐حس میکنم حرف خیلی چرتی زد و اگمن بودم همچین حرفی نمیزدم