خواب دیدم تو یه اتاقی هستم بعد یهو ینفر به سرم شلیک کرد و مردم بعد خودمو دیدم که ینفر گرفتم که منو ببره حتی صورتم هم دیدم بعد من رو داشتن میبردن که یهو یه گله گوسفند اومد از کنارم رد شد یعنی روح نبودم . به خودم گفتم روز تاسوعاست بعد جسدم رو بردن یک جایی که بشورند مامانم هم بیرون ایستاده بود بهش گفتم مامان امشب قول بده برام بی قراری نکنی ها . گفت باشه . بعد گفتم تو روز تولدم به بچه ها یی که پول خریدن پک رباتیک ندارن پک رباتیک بدید بعدم زیر گریه زدم که آروز هام از بین رفت . خیلی بد بود نمی دونم چرا روز چهلم خاله ی جوانم باید این خواب رو ببینم .
به جینگیلی کمک کنید که داره از حال میره