پیر عموی شوهرم از شهرستان اومدن خونه ما همون شب با زنش دعواش شد منم ریلکس نشسته بودم یهو از جا پرید داد زد منم یه متر پریدم هوا از بس ک ترسیدم گفتم توروخدا مراعات حال منو بکنید اون لحظه خیییییییلی ترسیدم همش ترس داشتم خدایا این شوک شدیدی ک بهم وارد شد به بچم آسیب نزنه ک آخرش متوجه شدم ضربان قلب بچم وایساده دو شش هفته و چهار روز دقیقا همون روزی که اونا اونجا بودن😔 از اونموقع تا حالا نفرینشون میکنم چون من بچمو بعد از سالها انتظار بدست آورده بودم خدا ازشون نگذره من نمیبخشم خدا هم نبخشه ازشون خودش جواب کارشونو بده