2726

خواهشا دقیق بخونین ببینین بهم حق میدین ناراحت بشم یا نه. اول شرایط کلی رو بگم. من حدود شیش ماهه عقد کردم. جاریم کمه کم 15 سالی میشه عروس ایناست.
شوهرم از قبل بهم گفته بود که این جاریم خیلی کم رفت و آمد میکنه و دو سه ماهی یه بار میاد خونه مادرشوهرم. مادرشوهرمم سالی یکی دو بار میره خونه اونا.
مادرشوهرم خیلی پیر و از کار افتاده است و خیلی به سختی توان راه رفتن داره. و خیلی هم زن مهربونیه. من تو این مدت هیچ مشکلی باهاش نداشتم. هر موقع رفتم خونشون یا شوهرم از بیرون غذا میگیره که مادرش اذیت نشه یا مامانش بنده خدا خودش درست میکنه. منم ظرفارو میشورم. دو مرتبه هم صبح که از خواب بیدار شدم دیدم داره جارو میکشه که جارو رو از دستش گرفتم من جارو کردم. یا با اینکه خودم اصلا چایی نمیخورم همیشه لیوانای چایی اونارو میشورم مشکلیم ندارم. مادرشوهرمم اصلا برام کم نذاشته. هر جا نشسته ازم تعریف کرده و گفته یه فرشته نصیبمون شده. هر ماه هم دو تومن سه تومن چهار تومن بهمون میده و میگه جوونین برین برا خودتون خوش بگذرونین یا لباس بخرین الان لباس تو تنتون قشنگ دیده میشه دو روز دیگه با کمر خم هیچی بهتون نمیاد. یا میگه نگه دارین برا زندگیتون لازمتون میشه. ولی شوهرم میگفت از اون جاریم دل خوشی نداره و از بی محلی و رفت و آمد نکردن اون ناراحته
دیشب من رفته بودم خونه مادرشوهرم و شام خورده بودیم که برادرشوهرم و جاریم و بچه هاش اومدن...


شوهرم زود رفت که هم برا فردا از سوپری نون بگیره هم برا داداشش اینا میوه بگیره.

منم رفتم نشستم کنار مادرشوهرم. یه دو سه دقیقه ای گذشته بود که مادرشوهرم به من گفت زردچوبه خانم برو ببین اگه آب سماور جوشه چایی بریز بیار. من رفتم آشپزخونه دیدم آب سماور کمه. توش آب ریختم اومدم نشستم.

شوهرم اومد میوه هارو گذاشت رو اپن نشست کنارم. هنوز یکی دو دقیقه نگذشته بود که باز مادرشوهرم بهم گفت زردچوبه خانم برو میوه هارو بشور میوه بیار (همه اینارو با لحن خوب میگفت و اصلا حالت دستوری نبود)

من یجورایی بهم برخورد که منی که تازه عروسم و هنوز تازه رفتم تو اون خونه کار کنم و جاریم عین مهمونا سر جاش نشسته باشه

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!😥

 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷

وای چ مادر شوهر خوبی خدا سایه شو از سرتون کم نکنه 

من میتونم گریه گمشده رو بشنوم                                        من میتونم حقیقت پنهان رو بشنوم                                              سایه ها مارو صدا میزنن 🥀                                                            من طلوع ترس رو میبینم                                                                اره اما همیشه امیدم پایداره                                                            ما قهرمان هستیم ⚔ قهرمان ها در تاریکترین زمان                      وقتیکه هیچ نوری نیست ولی ما بالاتر میریم💥                             تمام امید و روشنی پنهان شده ولی ما باید زنده بمونیم   
2728

شوهرمو صدا زدم اومد تو آشپزخونه و بهش گفتم چایی جوش اومده بریز ببر. خودمم تا موقع میوه هارو شستم و چیدم تو ظرف و گذاشتم رو اپن و شوهرم برد جلوشون پدیرایی کرد ازشون

دوباره رفتیم کنار مادرشوهرم نشستیم. یه نیم ساعت چهل دقیقه ای گذشته بود و منم حواسم به شوهرم پرت بود که دیدم مادرشوهرم یه لیوان خالی چایی داد دستم و گفت اینو ببر یه چایی دیگه بریز بیار

من فکر کردم خود مادرشوهرم چایی میخواد و رفتم آشپزخونه چایی ریختم. لیوانو آوردم گذاشتم جلو مادرشوهرم که گفت چایی برا من نیست برو بذار جلو برادر شوهرت!

وای به دل نگیر عزیزم

مادرشوهرت گله

همچین مادرشوهر بگه برو دستشویی مم بشور آدم ناراحت نمیشه. 

تو مثل دخترشی

داستان کربلا داستان تباهی انسان هاست. داستان کربلا نشانگر این است که آدمی تا چه حد می‌تواند سقوط کند. خدایا نگذار از سقوط کنندگان دوره خودمان باشم خدایا مراقبم باش خدایا از فتنه هامیترسم، از آخرالزمان و فریب هایش میترسم. خدایا از آخرالزمان و مردمش میترسم، از فراموش کردن دین و دین داری و اسلام میترسم. خدایا از آخرالزمان و دین گریزی با فریب انسان بودن میترسم، آنها به اسم خوب بودن فریب می دهند و خوبی ها را ازبین می برند. آن ها باتمسخر دین داران به دین ضربه می زنند. این حربه شان است. خدایا از دل بستگی به این دنیای فانی میترسم. خدایا از فردایم میترسم. پرودگارم از عقب گرد رفتن میترسم، من از درکه میترسم. از پاپس کشیدن هنگام امتحانات و مشکلات میترسم. خدایا از تبلیغات فریبنده و هدف دار میترسم. خدایا از شکم سیری و دنیادوستی میترسم. معبودم از گم کردن راه میترسم بارالها جملات آخرم شهادت دادن به یکتایی و معبود بودن تو و به رسالت محمد(ص) و به ولایت علی (ع) باشد. خدایا کمکم کن خدایا مراقب من و مردمم ونسلم باش.خدایا کمک کن نه ظالم و نه مظلوم روزگار باشم. من در جرگه خودخواهان نباشم.پروردگارم به من و نسلم و خانواده ام کمک کن بتوانیم آن گوی آتشین آخر الزمان را در دستانمان حفظ کنیم.خدایا اسیر جو زمانه نشویم. عزیزان اگه دلتونو شکوندم اگه ظالمانه ناراحتتون کردم به ناحق بی عدالتی کردم پای اعتقادم نذارید پای ضعیف النفسی و گناهکاریم و عدم کنترل بر نفسم بگذارید.منم ضعیفم وگنهکار .. عاشق خاکم عاشق ایرانم خدایا مراقب کشورم و مردمم باش

به اونام پول میده؟ 

داستان کربلا داستان تباهی انسان هاست. داستان کربلا نشانگر این است که آدمی تا چه حد می‌تواند سقوط کند. خدایا نگذار از سقوط کنندگان دوره خودمان باشم خدایا مراقبم باش خدایا از فتنه هامیترسم، از آخرالزمان و فریب هایش میترسم. خدایا از آخرالزمان و مردمش میترسم، از فراموش کردن دین و دین داری و اسلام میترسم. خدایا از آخرالزمان و دین گریزی با فریب انسان بودن میترسم، آنها به اسم خوب بودن فریب می دهند و خوبی ها را ازبین می برند. آن ها باتمسخر دین داران به دین ضربه می زنند. این حربه شان است. خدایا از دل بستگی به این دنیای فانی میترسم. خدایا از فردایم میترسم. پرودگارم از عقب گرد رفتن میترسم، من از درکه میترسم. از پاپس کشیدن هنگام امتحانات و مشکلات میترسم. خدایا از تبلیغات فریبنده و هدف دار میترسم. خدایا از شکم سیری و دنیادوستی میترسم. معبودم از گم کردن راه میترسم بارالها جملات آخرم شهادت دادن به یکتایی و معبود بودن تو و به رسالت محمد(ص) و به ولایت علی (ع) باشد. خدایا کمکم کن خدایا مراقب من و مردمم ونسلم باش.خدایا کمک کن نه ظالم و نه مظلوم روزگار باشم. من در جرگه خودخواهان نباشم.پروردگارم به من و نسلم و خانواده ام کمک کن بتوانیم آن گوی آتشین آخر الزمان را در دستانمان حفظ کنیم.خدایا اسیر جو زمانه نشویم. عزیزان اگه دلتونو شکوندم اگه ظالمانه ناراحتتون کردم به ناحق بی عدالتی کردم پای اعتقادم نذارید پای ضعیف النفسی و گناهکاریم و عدم کنترل بر نفسم بگذارید.منم ضعیفم وگنهکار .. عاشق خاکم عاشق ایرانم خدایا مراقب کشورم و مردمم باش

چقد خوب مال ما یه روسری میخریم خاک میریزه توسرش ۵۰ سالشه داره با دختر ۲۲ ساله رقابت میکنه ک جوون دیده بشه😒

یک عدد تخس😬       اکانت خاهرمه واگذار شده ب بنده...امیدوارم هرچه زودتر تاپیکاشو پاک‌کنم😬😁

دیگه واقعا بهم برخورد که چرا من باید برم برا برادر شوهرم چایی بریزم بیارم و زنش همونجا کنارش عین پادشاها پاشو رو پاش انداخته باشه و نشسته باشه. چرا من عین کلفتا جلوشون خم و راست شم. اگه من عروس این خانواده ام جاریمم عروسه. تازه من هنوز نو عروسم ولی اون خیلی وقته تو خونواده ایناست...

بعدم که جلوشون پر لیوان خالی چای و بشقاب میوه بود و عین گاوا سرشونو انداختن پایین خدافظی کردن رفتن و ظرفارو هم من شستم

الان فقط اینو میخوام بدونم که بنظرتون رفتار مادرشوهرم ایراد داشته یا رفتار جاریم؟ کدومشون اشتباه کرده که منم رفتارمو با همون شخص تغییر بدم

2706
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

ناشناس

mim_min | 21 ثانیه پیش
2687
2730