اونرورفتم خونه و به مادرم گفتممیخوام فردا بعدمدرسه برمخونه خاله .فرداش بعدمدرسه رفتمسمت خونه امیر درزدم و درو باز کرد گفتم عکسام و جلوم پاک کن برم گفت صبرکنالانمیارم گوشیمو .رفت و گوشیش و اورد گفت بیا ببین پاک میکنم یکهو من و کشید توخونه .هیچکسم خونه نبود.خیلی ترسیدم فکرکردم میخواد باهامکاری کنه .اما نشست پیشم شروع کرد حرف زدن که دوستت دارم جراخیانت کردی مگه چکارکردم و این چیزا .گفتم دلم نمیخوادباهات باشم توزشتی (خیلی زشت بود دوستام همش این و بهم میگفتن)این وکه گفتم لجش گرفت گفت من زشتم حالا نشونن میدم .به زور اومد سمتم و گوشی و گذاشته بود روفیلم گرفتن .ازمون فیلم گرفت بوس کردن و دست زدن منم زورم بهش نمیرسید این فیلم شد چوبی توسرمن .ازاون روز زندگی من سیاه شد .اب میخوردم باید به امیرمیگفتم کلا همه کارم شده بود .تامیگفتم تموم کنبم تهدیدم میکرد .میگفت اخرم باید باخودم ازدواجکنی و منمیخوامت و اینچیزا .مادر امیر فهمیده بود.محیطم کوچیک بود من و میشناخت .مارو درحدخودشون نمیدونست(خیرسرش چیزیم نبودنا شوهدمعتاد .مستاجر .زندگی معمولی .اماپرفیس و افاده بود) توهمین تایپیک ادامه میدم