پسر چهار ساله م تو اتوبوس خواب بود...میخواستیم پیاده شیم اروم بیدارش کردم...چشاشو باز کرد یکم نگام کرد گفتم عزیزم میخوایم پیاده شیم....گفت چه مامان مهربونی دارم مننننن......غش کردم برا صدا خواب الود و مهربونش
یه بار حیلی ناراحت بودم و داشتم گریه میکردم لچه ام ۵ ماهش بود
خیره بهم شد و یکدفعه لبخند زد و گفت آغووووووون
انگار داشت دلداریم میداد،تموم غم هامو شست و برد برای همیشه
اوووووف فت و فراوون انقدر شیرین زبونیاش زیاده که مورد خاصی نمیتونم بگم عاااااشق شیرین زبونیای بچه کوچولوهام
شنیدن کلمه "مامان" 😍
آخه کدوم رو بگم؟ هر روز یه حرف جدید... حتی حالا که نوجوان شدن🥰😍🤩
همه ی حرفاشون شیرینه پسرم میخواد بهم لطف کنه میگه
تو بهترین مامان من هستی!!!! بچه م انگار چند تا مامان داره😂
یه بار رفته بودیم فروشگاه و موقع حسابرسی وسایل تو صف بودیم. یه آقایی جلوی ما بود که سبیل خیلی پرپشت و بزرگی داشت😅دخترم که سه سالش بود با تعجب آقاهه رو نگاه کرد و گفت عجب سبیلی داری آقا!!!! 😆😅
کوچیکه هم که فعلا حرف نمیزنه ولی حرکات شیرینش قند تو دل آدم آب میکنه
آقا یه سوژه جدید.امروز براش چوب ماهیگیری پیدا کردم باهاش ساندویچ ماهی،آیفون ماهی،پستونک ماهی و اخر مامان ماهی شکار کرد...باباش از سرکار اومد میگه میخوام بابا ماهی بگیرم چوبو انداخته مثلا تو آب میگه کوسه گرفتم😂😂😂😂😂😂 باباش طفلک میگفت چرا من کوسه ام؟
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
