منو ایشون جدا شدیم من دوسال عاشقش بودم دوسال هرچی اونمیگفت میگفتم چشم میگفت ادم چرا میره رستوران ادمچرا میره فلان جا ادم چرا باید اهل فلان باشه کلا همه چیو از من گرفته بود میگفت مادی هستی منم میگفتم چشم(با اینکه خودمخیلی حیلی مرفه هستم) میگفتممهم اینه تورودارم هیچی نمیخام...
خیلی عصبی تو عصبانیت فوش به خودمو پدر مادرم میده امااااا اگه من کوچیکترین چیز بگم دنیاروروسرمخراب میکنه و یک ماه احر رابطمون خیلی سرد شده بود همش منو پس میزد التماس کوچیکترین توجه داشتم نیمیکرد یه روز اومد گفت من دروغ گفتم بهت که کارم اینه شغل من این نیس و دلیل اینکه این مدت سرد شدم این بود میدونستم میری اگه اینو بفهمی منمشوک شدم ولی باور نکردم همچین دروغی گفته .... خونوادم مادرم خاهرم پدرم مخالف۱۰۰ درصد این اقا هستن پدرم میگه اگه بری هیچ وقت برنگرد اینجا...خلاصه ۲ هفتس جدا شدم امروز پیام داده من دلم برات تنگ شده منو فقط بخاطر کارم میخاستی؟؟ گفتم تو دروغ گفتی اعتمادمو نابود کردی اینقدر زجرم دادی عالمو ادم میگن به درد همنمیخورین.... من دیگه فکر ازدواجباتو منو میترسونه گفت اخه من خیلی عاشقتم بیا همو ببینیم و....
بچه ها باز تحریک شدم ... خونوادم....