یه دوست و همکاری دارم دختر با حجابیه چاپری نیست ولی خو ساده تیپ میزنهداهل دوست پسر و اینا نیست خانواده اش مثل خودش نیستن واسه همین خواستگار نداره سنش جوری شد دیگه ازدواج رو گذاشت کنار
مشتری های شرکت ما همه مدیرعاملهای شرکتهای بزرگ هستن اینم منشی شرکتمونه
یه روز یکی از مشتریها چند بار به قهوه دعوتش میکنه اینم میگه من دوسپسر نمیخوام آقاهه میگه قصدم ازدواجه
تو یه ماه دو سه بار میرن بیرون تارقرار میشه خونواده ها آشنا بشن پسره میره خونه اینا با پدر و برادرش حرف میزنه میگه خانواده ام شهرستانن میرم دفعه بعد میارمشون
مامان آقا چند بار تلفنی حرف میزنه بعد مادر و خواهرش و برادرش میلن خونه اینا حرف میزنن و نامزد میشن عقد نه فقط نامزد
اینم دیگه یهش باز میشه با آقاهه بیرون میره رستوران و اینا
تا احضاریه دادگاه میاد در خونه اشون طرف زن داشته زنش فهمیده بوده شکایت کرده بوده این بیچاره شوک میشه از استرس و اینا بدنش فلج میشه اون روز میمونه خونه با سرکوفت خانواده و اینا فرداش زن طرف با مادرش میرن جلو در خونه اشون آبرو ریزی بعد هم میان شرکت آبرو ریزی
منمیگم خیانت بده ولی این بیچاره چیکار کنه مگه میدونسته؟ این خودش قربانیه همسر اون خانوم به دو تا زن ظلم کرده جرا زنا دولاره بهم ظام میکنن الان نه تو خونواده نه بین همسایه ها نه تو محل کارش براش آبرو نموند افسرده شده قرص میخوره فقط گریه زاری
چرا وقتی یهآقا خیانت میکنه یا زنش رو مقصر میدونن که بهش نرسیده یا زن دوم؟
یعنی آقا اصلا مقصر نیست؟
این بیچاره نمیدونسته وقتی طرف خواهر و مادر و برادرش رو هم میاره کی به عقلش میرسه داره دروغ میگه؟